حجابی استرآبادی
حجابي استرآبادي
Hejabi Estarabadi
از زنان شاعر قرن دهم و يازدهم قمري و دختر بدرالدين هلالي.
نام وي مشخص نيست. همهي منابع، او را با تخلصش شناخته و معرفي كردهاند. برخي منابع معاصر، به اشتباه او را «صحابي (سحابي) استرآبادي» دانستهاند، در حالي كه در هيچ يك از منابع قديمي، زن شاعري با تخلص صحابي (سحابي) وجود ندارد.
دربارهي نام پدرش نيز اختلاف وجود دارد. صاحب مرآتالخيال و همچنين نويسنده عرفاتالعاشقين، او را دختر خواجه هادي استرآبادي خواندهاند. صبا در تذكرهي روز روشن، با ترديد مينويسد: «دختر هلالي است و نزد بعضي، دختر خواجه حاجي.» در حالي كه ساير منابع، از جمله خيرات حسان و تذكره الخواتين، او را دختر بدرالدين هلالي استرآبادي معرفي كردهاند. همين ترديد و دوگانهگويي سبب شده است كه محلاتي نيز در رياحينالشريعه بنويسد: «دختر هلالي استرآبادي، پدرش را خواجه حاجي ميگفتند.»
آقابزرگ تهراني نيز به تبعيت از تذكرهنويسان، نام پدرش را يك بار، بدرالدين هلالي و بار ديگر، خواجه هادي نوشته است. عقيقي بخشايشي نيز به دليل همين ترديدها، دو بار از او سخن گفته است. بار نخست زير كلمه حجابي قرن دهم مينويسد: «وي از زنان شاعره پيش از قرن دوازدهم و دختر خواجه هادي استرآبادي بود.» سپس در ادامه میگوید: «برخي تذكرهها او را همان حجابي دختر مولانا بدرالدين هلالي استرآبادي (936ق) دانستهاند.» بار دوم به نقل از عرفاتالعاشقين مينويسد: «او دختر مولانا بدرالدين هلالي بود ... . اغلب تذكرهها، وي را با حجابي دختر خواجه هادي استرآبادي يكي دانستهاند.» ديوانبيگي نيز در حديقهالشعراء، به ترديد افتاده و زير كلمه حجابي استرآبادي چنين مينويسد: «بعضي گويند دختر هلالي است و برخي گويند دختر خواجه حاجي.»
از آنجا كه بدرالدين هلالي شخصيتي مشهور و شناخته شده است، نيازي به جستجوي او نيست. بديهي است كه بايد خواجه هادي را جستجو و دربارهي او تحقيق كرد، اما در هيچ منبعي، شاعري در قرن نهم يا دهم قمري به نام خواجه هادي يا خواجه حاجي وجود ندارد.
گذشته از آن، وقتي به شرح احوال حجابي در منابع بالا مينگريم، ميبينيم همهي آنها در چند مورد اتفاق نظر دارند: 1. حجابي، استرآبادي بود. 2. در قرن دهم يا يازدهم زندگي ميكرد. 3. زني بود بسيار زيبا كه در همه عمر خود، با حجاب و روبند ظاهر شد، به همين جهت وي را «حجابي» ناميدهاند. 4. پدرش شاعر بود.
همچنين ابيات و اشعاري كه از او نقل كردهاند، مشابه و يكي است. اين همه تشابه در زندگينامهي او، حكايت از اتحاد دو احتمال بالا دارد. به گفتهي محمدحسن رجبي: «شايد هم هر دو نفر يكي بوده و كلمه هلالي در برخي از تذكرهها، اشتباهاً هادي نوشته شده است.»
به دليل محدوديتهاي فراوان براي زنان در آن عصر و در آن محيط بسيار متعصب، امكان ابراز دانش و ادب براي يك زن اديب و شاعر بسيار سخت بود. از اينرو، چندان شناختي از زنان اديب و شاعر بر جاي نمانده است.
«گويند از فرط حيا و عصمت، در خلأ و ملأ (آشكار و نهان) نقاب از رخسار برنگرفتي. از آن روي، حجابي تخلص كرده بود.» اين مطلع از اوست:
مه جمال تو و آفتاب هر دو يكي است
خط عذار تو و مشك ناب هر دو يكي است
«بدرسپهر كمالي، دختر بدرالدين هلالي، به غايت خوشطبيعت و عاليفطرت بود. وي در شهادت پدر فرمود:
اين قطره خون چيست به روي تو هلالي
گويا كه دل از غصه به روي تو دويده1
«دختر سپهر فضل و كمال يعني بدرالدين هلالي است. زيبايي سخنش را نيز از سرودههايش ميتوان دريافت:
بهار و سبزه و گل خوش به روي جانانست
و گرنه هريك از اين جمله آفت جانست
به غنچه، مهر چه بندد ز گل چه بگشايد
دلي كه خون شد از خار، خار هجرانست
مران بخواريم اي باغبان ز گلشن خويش
كه پنج روز دگر، گل به خاك يكسانست
حديث زلف دلاويز آن نگار امشب
ز من مپرس كه بس خاطرم پريشانست
مگوي شعر حجابي كه نزد سيمبران
هزار بيت و غزل پيش حبه يكسانست
نفيسي مينويسد: «از شاعران قرن دهم و دختر هلالي استرآبادي، شاعر معروف بوده و غزل ميسروده و به جز اين، از احوالش اطلاعي نيست.»
محمود هدايت نيز علاوه بر اشعار بالا، اين بيت را از وي نقل كرده است:
از عدم سوي وجودم چو روان ساختهاند
هدف ناوك مژگان بتان ساختهاند
نويسنده مقالهي اثرآفرينان، مدعي شده است كه ديوان شعري از حجابي برجاي مانده و اشعاري لطيف و روان داشته است.
به نظر نميرسد ادعاي بالا درست باشد، زيرا نه تنها خود نويسنده مدركي بر مدعاي خود ارائه نداده، شخصيتي چون آقابزرگ تهراني نيز كه بيشترين آثار، كتابها و ديوانها را ديده و در كتاب «الذريعه» از آنها گزارش داده است، دربارهی ديوان حجابي با قاطعيت سخن نگفته و فقط اشاره كرده كه ديوان يا اشعاري داشته است.
شايد هم پردهپوشي و پردهنشيني از يك سو و حجب و حياي شاعر از سوي ديگر، سبب ناشناس ماندن وي و مفقود شدن اشعارش شده است. با اين همه، برخي تذكرهنويسان، بر اساس نظر شخصي، او را شهرهي آفاق توصيف كردهاند.
پينوشت:
1. البته برخی منابع گفتهاند وقتی هلالی را میکشتند، خود این بیت را گفته است، چنانکه سام میرزا در تحفه سامی مینویسد: «گویند که در محلی که او را به کشتن میبردند، سر او را شکسته بودند، چنانکه خون به رویش دوید، در آن محل، این مقطع را میخواند: این قطرهی خون چیست به روی تو هلالی/ گویا که دل از غصه به روی تو دویده.» (ساممیرزا. (بی تا). تذکره تحفه سامی. تصحیح رکنالدین همایونفرخ. تهران: علمی).
…
منابع:
• آقابزرگ طهراني، محمدمحسن. [بيتا]. الذريعه الي تصانيف الشيعه (جلد 9). بيروت: دارالاضواء.
• بي. اي، محمدعباس. (1906). مشاهير نسوان. لاهور: [بينا].
• حاج سيدجوادي، كمال. (1377). اثرآفرينان (جلد 2). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.
• ديوان بيگي شيرازي، احمد. (1366). حديقه الشعراء (جلد 3). تهران: زرين.
• رجبي، محمدحسن. (1374). مشاهير زنان ايراني و پارسيگوي از آغاز تا مشروطه. (به اهتمام معاونت فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي). تهران: سروش.
• صبا، محمدمظفرحسين. (1343). تذكره روز روشن. تهران: كتابخانه رازي.
• عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم. (1382). طبقات نسوان يا زنان نامي در تاريخ، فرهنگ و تمدن اسلامي. قم: دفتر نشر نويد اسلام.
• فرخزاد، پوران. (1378). دانشنامهي زنان فرهنگساز ايران و جهان (زن از كتيبه تا تاريخ) (جلد 2). تهران: زرياب.
• مشير سليمي، علياكبر. (1335). زنان سخنور (جلد اول). تهران: مؤسسه مطبوعاتي علياكبر علمي.
• محلاتي، ذبيحالله. (1374ق). رياحين الشريعه (جلد 4). تهران: دارالكتب الاسلاميه.
• ملكالكتاب شيرازي، محمد. (1306ق). تذكرهالخواتين. بمبئي: [بينا].
• لودي، شيرعليخان. [بيتا].تذكره مرآت الخيال. بمبئي: [بينا].
• نفيسي، سعيد. (1363). تاريخ نظم و نثر در ايران و زبان فارسي تا پايان قرن دهم هجري (جلد 2). تهران: فروغي.
• هدايت، محمود. (1353). گلزار جاويدان (جلد اول). تهران: [بينا].