تمیشه/ شهر
تمیشه/ شهر
Tamisheh City
از شهرهای قدیمی و سرحدّی گرگان و مازندران.
نام این شهر مکرر در تواریخ سدههای نخستین اسلامی آمده است. ابنرسته و ابنخردادبه آن را «طمیس»، ابنحوقل و بلاذری، آن را طمیسه، ابنفقیه آن را طمیش، اصطخری آن را تمیشه و مقدسی آن را به صورت طمیسه و تمیشه هر دو آورده است. مولف حدودالعالم، «تمیشه» و فردوسی و ابناسفندیار نیز آن را «تمیشه» و «طمیش» هر دو ضبط کردهاند.
ابناسفندیار، بنای آن را به فریدون نسبت میدهد: «چون هفت اقلیم به حکم او شد، جای خویش تمیشه ساخت و هنوز اطلال و دمن سرای او به موضعی که بانصران گویند، ظاهر و معین است و گنبدهای گرماوه را آثار باقی و خندقی که از کوه تا دریا فرموده بود پیدا.» فردوسی از تمیشه به عنوان پایتخت دوم فریدون نام برده است.
ابناسفندیار یادآور میشود: «چون گرشاسب به چین شد، فغفور را با بند زرین بر سر ِ پیل به هشتاد دیگر شاهان به تمیشه پیش فریدون فرستاد بر دستِ نریمان.» ابن رسته، تمیشه را نخستین شهر تبرستان از سمت گرگان معرفی میکند: «در سر حد گرگان واقع شده و دروازه بزرگی دارد ... بین طبرستان و گرگان دیواری کشیده شد که از کوه تا ساحل دریا امتداد دارد و از آجر ساخته شده است. بانی و بنیانگذار این دیوار، کسری انوشیروان [579 – 531م] است. وی این دیوار را به عنوان سدی کشید تا این که ترکان را از چپاول طبرستان مانع شود.»
آنچه پیداست این که تمیشه در عصر ساسانی وجود داشت و انوشیروان به آن جا رفت و دستور داد شهر را وسعت دادند. بدیهی است در همین زمان، دیوار تمیشه را پی افکندند. ابناسفندیار در داستان استمالت انوشیروان بر فرزندان سوخرا - همان کسی که کواذ، پدر نوشیروان او را به غدر کشته بود- میآورد: «گفت اکنون مراد خویش بخواهید، اگر وزارت میباید به شما دهم و اگر اصفهبدی آرزوست، تسلیم کنم. گفتند ما را هیچ مرتبه نمیباید تا از حسّاد به ما آن نرسد که به پدر رسید، گفت لابد به طرفی از اطراف عالم حصنی و ولایتی که فرزندان شما را باشد اختیار باید کرد تا منال و معیشت را سببی بود، زرمهر که مهتر برادر بود، زابلستان برگزید و قارن که کهتر بود، وند اومید کوه و آمل و لفور و فریم که کوه قارن میخوانند و در خدمت نوشيروان به تبرستان آمد و مدتی شهنشاه به حد تمیشه بنشست و عمارت فرمود و هر طرف به رئیسی داد و این جمله مواضع بدو باز سپرد ... .»
ابن رسته، از مسجد جامع و جمعیت زیاد تمیشه سخن میگوید. در حدود العالم من المشرق الی المغرب، شهرکی خرد معرفی شده که پیرامونش بارویی استوار دارد و نعمت آن جا بسیار است و دارای مسجد جامعی است و به فاصله یک مرحله از شهر لمراسک1 قرار دارد.
ابنفقیه مینویسد: «دروازهای کلان دارد که هیچ یک از تبرستانیان نتوانند از آن جای بیرون آیند و به گرگان شوند، جز از همین دروازه، زیرا دیواری از آجر و آهک از کوه تا دلِ دریا کشیده شده است. آن دیوار را خسرو انوشیروان ساخت تا ترک را از تاراج تبرستان باز دارد.» او همچنین از جمعیّت زیاد و مسجد جامع و دو هزار مرد مسلّح آن جا یاد میکند: «در طمیش خلق بسیاری هستند و مسجد جامعی است و منبری و سرهنگی راتبهدار با دو هزار مرد.» همچنین فاصله تمیشه تا ساری را شانزده فرسنگ مینویسد.
ابناسفندیار به نقل از شاهنامه نوشت: فریدون پس از پیروزی بر ضحاک، تمیشه را پایتخت کرد. میرظهیرالدین مرعشی هم نقل کرد: «چون افریدون پیر شد، مُقام خود در تمیشه ساخت و این تمیشه ... اکنون خرابه است و (تمیشه کوتی2) میخوانند و هنوز اطلال و دَمن آن در موضعی که (بانصَران3) میخوانند، ظاهر است.»
در تاریخ طبرستان آمده: «چندین قلاع حصین و اموال دفین که آن جاست کجا تواند بود و آبها بر روی زمین روان و ینابع و قنیات که به تابستان به برف و یخ حاجت نیست و کهریزهای پاکیزه ساخته و حقیقت آن که آن موضع را شمّامه الدّنیا گفتند، از بصیرتست.»
به نظر ميرسد واژهی تمیشه برگرفته از بوته و دانهی تمشک باشد و دهخدا ذیل واژه تمیش یادآور میشود که در برخی نواحی شمال، از جمله در آمل و در طالش و گرگانرود، به تمشک، تمیش گویند و یا تمیشه بور [بور= خار] همان اصل کلمه تمشک است و این نامی است که در طوالش به تمشک میدهند. در دایرهالمعارف فارسی مصاحب نيز واژهي تمیش به معنای بوته آمده است. در گویش تبری منطقه هم، تمشکُلُو به معنی تمشک است که پیچکی خاردار است و در گویش محلی، لم هم گفته میشود و هنوز مزارع و مناطقی به اسامی: تَمِشه، تَمِشی و تَمیشی در مناطق شرقی تمیشه مورد نظر وجود دارد و به نظر میرسد به سبب فراواني تمشکزارها و بوتههای تمشکِ حواشی جنگل، این نام هنوز به جای مانده است.
اما در تواریخ از دو تمیشه نام برده شد؛ یکی تمیشه اهلم [اهلم ده4] که از آن به نام تمیشان هم نام برده شده است. یکی هم تمیشهی بانصران است که منابع از آن به عنوان آخرین شهر تبرستان یاد کردهاند و منطقهی شرقی آن را که جزو ولایت گرگان بود، بیرون تمیشه نامیدهاند.
نخستین کسی که از تمیشه یا طمیس یاد کرد، ابنخردادبه بود که خود یک چند از سوی خلیفه برای فتوح بدان دیار رفته بود. وی مینویسد: «در تبرستان شهرهای رویان و آمل و ساریه و شالوس (چالوس) و لارز (لاریجان) و شرّز و طمیس و دهستان و کلار و گیلان و بَدِشوارگر میباشد.»
ابنخردادبه، خود سردار مأمون و والی تبرستان بود. لاریجان و بخشهایی از سرزمین دیلم را گشود: «شهریار بن شروین را از کوه فرود آورد و مازیار بن قارن را نزد مأمون فرستاد و ابولیلی پادشاه دیلم را اسیر کرد.»
فتح تمیشه نخستین بار در سال 29 یا 30ق، در زمان خلافت عثمان و به دست سعید بن عاص عملی شد. طبری مینویسد: «[سعیدبن عاص] آن گاه به طمیسه رفت که شهری بود بر ساحل دریا و به تمام جزو تبرستان بود... دشمن را محاصره کرد که امان خواستند و امانشان داد که یکيشان را نکشد و چون قلعه را گشودند، همگی را بکشت به جز یکی و هر چه را در قلعه بود، بگرفت.»
بلاذری و طبری از حضور حسنین (فرزندان علیبن ابیطالب(ع)) در این جنگ یاد میکنند. طبری همچنین از همراهی عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر هم در این نبرد نوشته است. ابناسفندیار و مرعشی نیز به تبعیّت از آنها، این مطلب را تأیید کردهاند، اما اولیاء الله آملی آن را نمیپذیرد.
در مورد چگونگی ورود سپاهیان خلیفه به تمیشه و تبرستان باید یادآور شد که سرداران خلیفه پس از فتوح در ری و قومس، از طریق تنها راهی که ارتباط دو سوی البرز را ممکن میساخت، خود را به سرزمینهای شمالی البرز میرساندند، زیرا کوههای سر به فلک کشیدهی البرز، هرگونه دسترسی تازیان را به خطهی شمال غیرممکن میساخت و تنها راه، راهی بود که از سرزمین قومس به گرگان یا جرجان میرسید که امروز گردنهی خوش ییلاق نام دارد و طبیعی است هر حمله و هجومی که از این راه صورت میگرفت، نخستین شهری که با مهاجمان رو به رو بود، جرجان (گرگان) بود که دقیقاً مقابل فاتحان قرار داشت. «در شمال شرق نیز تنها راه ارتباط طبیعی فلات ایران با قسمتهای دشت گرگان و جنوب ترکمنستان شوروی و سواحل دریای خزر، از طریق معبر طبیعی بسطام به گرگان انجام میشود.» ابنحوقل نیز از این مسیر صحبت کرده است: «از گرگان به جهینه [قلعهای است] یک منزل و از آن جا تا شهر بسطام یک منزل و از آن جا تا وسط قومس یک منزل است.»
بنابراین سرداران خلفا هر بار که به قصد فتوح تبرستان عازم میشدند، پس از طی راه قومس به گرگان، نخست با گرگانیان مواجه بودهاند و پس از مصالحه با آنان، به سمت تمیشه و داخلهی تبرستان میرفتهاند. به هر حال، سعید بن عاص پس از بستن پیمان صلح با مردم گرگان، عازم تمیشه شد که نخستین شهر تبرستان از سمت مشرق بود. سپاه عرب پس از عبور از دهنهی یالو(شصتکلا) وارد بلوک «سدن رستاق» شد و پس از طي مسافتی یک روزه و بررسی منطقه و کسب اطلاعات لازم در زیر حد خرم دره5 که اکنون یِرِش میدان6 خوانده میشود، اردو زد.» به نظر میرسد سپاهیان مهاجم با تأمین آذوقه و استقرار در منطقه، جنگ سختی را به پایان رساندند که بسیاری از فرماندهان و موبدان محلی را به درون حصار بانوکلا7 و نقاط کوهستانیتر کشاند و مردم فرودست جنگجو را واداشت که از اعراب امان بخواهند و دروازهها را بگشایند. البته اعراب آنچه را که درخور امان خواستگان نبود، انجام دادند، قتل عام وحشیانهای شد و معبد بانوکلا به کلی ویران و همه نذورات و ثروتهای هنگفت این بنای مقدس دستخوش چپاول شد. سردار عرب به میمنت این پیروزی، سنگ بنای مزگتی (مسجد امام) را در محل اردو گذاشت که بعدها روستای امام مسجد [= خراب مسجد/ خرم دره] نام گرفت.
سپاه عرب پس از رسیدن به پشت دروازه تمیشه، به مردم آن جا امان دادند، اما وقتی وارد شهر شدند، همه را از دم تیغ گذراندند، به جز یک نفر و گویند جنگ چنان شدت داشت که سعیدبن عاص نماز خوف خواند. در حالی که بلاذری از امان دادن مردم تمیشه سخن نمیگوید، طبری و ابنخلدون و ابناثیر نوشتهاند که سعید، علیرغم امانی که به مردم داده بود، چون دروازهها را گشودند، همه را قتل عام کرد.
طبری یادآور میشود: «در آن روز سعید با شمشیر به شانه یکی از مشرکان زد که از زیر مرفقش درآمد.» سعید بن عاص پس از چپاول اموال مردم تمیشه، به سمت مناطق غربیتر رفت.
پس از این زمان، سپاهیان خلفا مکرر به تبرستان تاختند. مَصقَله بن هُبَیره شیبانی از سوی معاویه، مأمور فتح تبرستان شد، به قولی معاویه ده هزار و یا بیست هزار سپاهی به او داده بود، اما تبرستانیان او را به داخل دیار کشانیدند و از فراز گذرگاهها با غلتاندن سنگهای کوهستان، مصقله و همه سپاهیان او را کشتند و این زبانزد شده بود: «تا مصقله از تبرستان بازگردد.»
تمیشه در سال 98ق، با لشکر یزید بن مهلب ازدی روبهرو شد. یعقوبی از لشکرکشی یزید بن مهلب به سمت گرگان و تبرستان، گذرا رد میشود.
ابناسفندیار از چگونگی فتح دهستان و گرگان در آغاز کار یاد نمیکند و فقط مینویسد که یزید عدّهای را به فرماندهی ضریس نام در گرگان گذاشت و «به تمیشه رسید و به قهر بستد» و به جزئیات فتح تمیشه نمیپردازد. از آن سوی، اسپهبد تبرستان - فرخان - هم رأی پسر خود را پسندید و بر ایستادگی پای فشرد و از مردم دیلم کمک خواست و «ده هزار مرد پیش او آمدند. در نبرد آن دو گروه، پانزده هزار مردِ» عرب کشته شدند و چند نفر از خویشان یزید نیز به دیار عدم روانه شدند و در این زمان بود که اسپهبد تبرستان، پیکی به سمت مردم گرگان فرستاد و آنان را به شورش واداشت. مردم گرگان هم «چنان که فرمان اسپهبد بود، به شبیخون بر سر آن جماعت آمدند و تا آخر ایشان جمله را کشته و از آن جماعت، پنجاه مرد بنو اعمام یزید بودند.» یزید بن مهلب چاره جز صلح با اسپهبد ندید. در کنار تمیشه، اسرای تبری را مسترد داشت و به سمت گرگان رفت و چون سوگند خورده بود که از خون مردم گرگان آسیابی را بگرداند، گندم آرد کند، نان پزد و از آن نان بخورد، چنین کرد.
در نیمه قرن دوم هجری، ابوالعباس طوسی، حاکم تبرستان، شمربن عبدالله خزاعی را با هزار نفر عرب در پاسگاه تمیشه مستقر کرد.
با عصیان مازیار علیه معتصم، تمیشه باز هم مشمول کشاکشهای این عصیان شد. مردم جلگهنشین تبرستان همچون آمل، ساری و تمیشه که مسلمانی گزیده و در اجرای دستورات خلافت بغداد، اهتمام داشتند، با عصیان مازیار، روزگارشان سختتر شد. عوامل مازیار، خراج سالانه این مناطق را که پیشتر در سه نوبت دریافت میشد، در دو نوبت ستاندند و یکی از فرماندهان او به نام سُرخاستان/ شهر خواستان به «طمیش رفت و اردو زد و به دور آن خندقی استوار زد با برجها برای کشیکبانی و دژی محکم برای آن نهاد و مردانی معتمد بر آن گماشت.» امّا گرگانیان از عبدالله بن طاهر کمک خواستند و او، عموی خود- حسن بن حسین- را بدان سمت فرستاد. سردار طاهری در برابر خندق تمیشه اردو زد و سرانجام توانست با خیانت نگاهبانان تمیشه که با دیدهبانان اردوی خراسان دوستی کرده بودند، سپاه طاهری را وارد تمیشه کند.
از این دوره به بعد نیز تمیشه در نبردهای حاکمان محلی و خاندانهای تبرستانی و نیز در هجوم مکرر سپاهیان خراسانی و غیره مطرح بوده و بارها به محاصره درآمد، مقاومت کرد و یا تسلیم شد.
تمیشه در زمان اسپهبدان، محل اقامت سلطان آینده بود. ابناسفندیار یادآور میشود: «... در آن عهد [تمیشه] نشستنگاه اولیای عهود آنجا بود.»
تمیشه، در جنگ اسپهبد بهرام با برادرزادهاش، رستم، در سال 512ق، سی و هشت روز در محاصره اسپهبد بهرام قرار داشت تا آن که آن را به آتش کشید و رستم و برادرش بهمن به سمت سدن رستاق گریختند و البته این درگیریها شاید هم مقداری از آن جا ناشی میشد که اسپهبدان باوندی تبرستان در این دوره، هر از گاهی از جانب سلاطین سلجوقی– محمد یا سنجر– مورد حمایت قرار میگرفتند و در نتیجه رو به روی هم میایستادند، چنانچه نجمالدوله قارن (پسر حسامالدوله شهریار) یک چند، مورد حمایت محمد سلجوقی قرار گرفته بود و زمانی برادر نجمالدوله قارن به نام علاءالدوله علی، مورد حمایت همان سلطان قرار داشت و زمانی هم این دومی (پسر دیگر حسام الدوله شهریار) از سوی سلطان سنجر پشتیبانی شده و به حکومت گرگان رسیده بود و بهرام وقتی نتوانست بر علاءالدوله علی که در آمل و ساری لشکر آراسته بود، دست یابد، بر رستم برادرزادهی خود که تمیشه را در اختیار گرفته بود، تاخت. ابناسفندیار مینویسد: «رستم دارا برادرزادهی اصفهبد [بهرام] با برادر بهمن و اتباع خویش به تمیشه شدند، همه جوانب لشکر بود... مردم تمیشه مستظهر شدند ... به تمیشه یک ماه و هشت روز جنگ بود و با رستم بن دارا برادرزاده هیچ به دست نداشتند، عاقبت باد گرم خواست و آتش در ماس کومه افتاد و چنان جمله تمیشه بسوخت که خلالی نماند و همه شب آتش بود و گرداگرد حصار دشمن، هرچه مردم رستم را گفتند دست از تمیشه بدارد، نشنود، گفت حصار برجایست، اگر خانه من به هزیمت پیش عمّ نشوم تا زنده باشم... .»
وقتی هم جلالالدین محمود سلطان شاه پسرکوچک ایل ارسلان خوارزمشاه که از دست برادر بزرگش علاءالدین تکش گریخته بود، در این محل- تمیشه- مورد استقبال اسپهبد علاءالدوله حسن باوندی [= حسام الدوله اردشیر] قرار گرفت، در این زمان موید آیبه درصدد برآمد از اختلاف بین خاندان خوارزمشاهی استفاده کند، پس به سرعت در دهستان خود را به سلطان شاه رساند و او را از عزیمت به مازندران بر حذر داشت و به سمت خراسان رفت. اما کمی بعد «دچار غرور و حرص ملک گردیده و به وسیله شیطان اغوا شده بود.» و همراه سلطان شاه به سمت استرآباد و مازندران حرکت کرد. در استرآباد، قلعه بالمن را از فرامرز لیمسکی ستاند و نماینده خود را کوتوال قلعه کرد.
در تاریخ تبرستان آمده: موید آیبه پیش از آن که به تمیشه برسد، نخست «لشکر خراسان را جمع کرد از دهستان و گرگان با لشکر خوارزم و سلطان شاه به تمیشه آمد... قلعه بالمن، امیر فرامرز لیمسکی پدر امیر دارا داشت... از او بالمن باز گرفت و بشیر را کوتوالی داد و به سدن رستاق، قلعه روهن بدو دادند و چون به تمیشه رسید، جمله حَشَم مازندران آنجا بودند...» در ادامه از محاصرهي تمیشه توسط موید آیبه سخن میگوید: «چهل روز سلطان شاه و موید محاصرهي تمیشه دادند و پادشاه، مبارزالدین ارجاسب را که لشکرکش بود با چهارصد مرد اختیار بکرد تا به مدد حشم ِ تمیشه شود... چون به بالای تمیشه به موضعی که اینامه گویند رسیدند، موید تمیشه گرفته بود و چهار هزار مرد را کشته و جملهي معارف را گرفته و قتلی شنیع روا داشته ...» چند سال بعد هم تمیشه توسط خود تکش فتح و ویران شد.
اخبار اقدامات اسپهبد تبرستان که برای شکست تکش خوارزمشاه با سلاطین غور و غزنین و همچنین با برادر تکش – سلطانشاه- مکاتبه داشت، از سوی نصرتالدین کبودجامه به آگاهی تکش رسید. میرظهیرالدین مینویسد: «این همه از بیباکی شاه [اردشیر باوندی] بود تا سلطان [تکش] به مخالفت شاه برخاست و به ولایت گرگان و تبرستان چند نوبت تاخت فرمود کردند و خود نیز سوار گشت و به در تمیشه آمد و بیرون تمیشه را خراب کرد.» این واقعه در سال 578ق بود.
زمانی هم كه سلطان محمد خوارزمشاه، هراسان از برابر مغولان میگریخت، «به طرف مازندران درون رفت، بر سر درهي تمیشه لشکرگاه داشت، که ناگاه لشکر مغول بدو رسید... .»
در تاریخ 630ق، نصرتالدین کبودجامه از طرف قاآن به حکومت ناحیهای از کبودجامه تا بیرون تمیشه و استرآباد رسید. در جامعالتواریخ هم اشارهای در مورد اقامت غازانخان در تمیشه شده است: «با امراء کنگاج8 فرموده، عزم آذربایجان مصمّم فرمود و امیر بزرگ قتلغ شاهنویان و دیگر امرا را جهت محافظت خراسان نامزد گردانیده، از سمنقان مراجعت فرموده و امرا نُورین و ساتَلمیش و قوتای در بندگی بودند و به راه شهرک نو و مازندران درآمدند و امیر قتلغ شاه نیز در بندگی بیامد تا تمیشه و با دختر جیر قوتای زفاف ساخته، مراجعت نموده و رایات همایون از تمیشه برنشست و تا شوزیل از نواحی مازندران که اردوی معظم آن جا بود، قرب سیویک فرسنگ در یک شب براند... .»
اولیاءالله آملی نیز در ذکر واقعه امیر وجیهالدین مسعود سربداری و توجه او به مازندران که در سال 743ق صورت گرفت، از خندق تمیشه نام برده است. او که پس از قتل شیخ حسن جوری به سمت مازندران فرار کرده بود، با طغاتیمور نیز جنگید و او را شکست داد و به لار قصران فراری داده بود، «فیالجمله ملک خراسان از درِ هرات تا گرگان و استرآباد امیر مسعود را مسلم گشت و تمامت قومس را گرفته، در هر شهری از شهرهای آن طرف، نایبی کافی و سرداری بزرگ تعیین کرد و از استرآباد [منشوری] نبشته، به مازندران فرستاد و ملوک این طرف را به هر نوع از وعده و وعید میخواست که مطیع خود گرداند و همّت بر استخلاص این طرف مصروف میداشت و قصاد پیاپی میآمدند و از وصول موکب امیرمسعود اخبار میکردند و ترددی در اهالی مازندران از آن سبب با دید [= پدید] آمد.» بزرگان تبرستان براي استقبالش، خود را به استرآباد رساندند، اما وقتی سپاه سربداری بر مردم تبرستان سخت گرفت، اهالی تصمیم به مقاومت گرفتند. آملی مینویسد: «بزرگان ولایت از دور و نزدیک با آن که بعضی را با بعضی خصومت بود، همه به اتفاق یک کلمه شدند... و به اتفاق از درِ تمیشه تا حدّ گیلان یکدل شده، به مقاومت اهل خراسان دل بر کار نهادند.» و پس از دستگیری او را کشتند.
تاریخ ویرانی تمیشه به طور قطع مشخص نیست، با توجه به این که در عصر سربداران هنوز نامی از تمیشه و خندق آن میرود، میتوان نتیجه گرفت که این شهر در حملهی مغول ویران شد و یا آسیب کلی دید و تاخت و تازهای تیمور گورکان به طور کامل آن را از صفحهی روزگار محو کرد و تنها نام آن در برخی کتب ذکر شده است. رابینو مينویسد: «تاریخ ویران شدن تمیشه روشن نیست، با آن که دلایلی هست که حدس بزنیم آن واقعه در هجوم مغولان اتفاق افتاده است.» وی مینویسد: «ایالت گرگان که شامل بود بر تمیشه، استرآباد، آبسکون و دهستان، پس از تغییراتی که در اثر حملات مغول پیش آمد، از لحاظ سیاسی ضمیمهی مازندران شد9.»
مکنزی در دورهی قاجار از خرابههای تمیشه دیدن کرد. وی مینویسد: «... خرابه شهر [تمیشه] مانند سایر عمارتهای مخروبه کتیبهای نداشت. آثار دیوار و خندقی به چشم میخورد و مقداری آجر و سفال در جنگل وجود داشت، ولی تاریخچه آن در اعماق زمان پنهان است و شاید هیچگاه آشکار نشود.»
نخستین کاوشها در محوطهی شهر تمیشه به سال 1343ش/1964م، مربوط میشود به هیأتی که به سرپرستی گزافهراوی به همراه بیوار و ادوارد کیل (نقشهبردار) به محل اعزام شدند و در مدت بیست و دو روز موفق شدند نقشهی شهر تمیشه و قلعهی بانوسران و نارنج قلعه واقع در ارتفاعات شمالی رشته کوه البرز را شناسایی کنند و گمانههایی در محوطه بانصران و دیوار تمیشه و خرابهشهر حفر کنند و اطلاعات گرانقدری به دست آورند. در سال 1376ش نيز هیأتی به منطقه اعزام شد و مسیر دیوار تمیشه بررسی شد و در یک نقطه از مسیر دیوار در نزدیکی روستای سرکلاته خرابهشهر و غرب آن، گمانهای آزمایشی حفر شد.
در ادامهی پژوهش که در اوایل نیمهی دوم سال 1380ش، توسط میراث فرهنگی استان گلستان صورت گرفت، آثار سفالین زیادی از لعابدار و بدون لعاب و سفال سرخ و غیره در آن یافت شد. «با توجه به وسعت و گستردگی آثار تمیشه و موقعیّت مکانی آن از نظر زیبایی و شهرسازی و به کارگیری مصالح بومی در ساخت و سازهای شهری و تنوع ظروف سفالی در ادوار گوناگون، تمیشه در نوع خود شهری بینظیر و عظیم بوده است و به احتمال زیاد پیش از احداث شهر، معماران دارای نقشهی از پیش طراحی شده بودند.»
در کنار خرابههای تمیشه، روستای سرکلاته مشهور به خرابه شهر شکل گرفت که اکنون مرکز دهستانِ چهار کوه است. این روستا در تقسیمات کشوری، جزو استان گلستان است و از شمال به دریای خزر، از جنوب به سلسله جبال البرز، از غرب و شمال غربی به خرابههای تمیشه و روستاهای کارکنده و باغو و از شرق و شمال شرقی به روستای سالیکنده و شهرستان کردکوی محدود است. ارتفاع آن از سطح دریا 1000 متر و فاصلهی دریا تا روستا حدود 10کیلومتر و فاصلهی آن با شهرهای کردکوی و بندرگز به ترتیب 13 و 15 کیلومتر است. جمعیت آن نیز با توجه به سرشماری سال 1380ش، 3500 نفر و950 خانوار بوده است.
پینوشت:
1. در شرق بهشهر کنونی که در حدودالعالم آمده است: نمک گرگان و تبرستان از آن جاست. (حدود العالم من المشرق الی المغرب. (1363). تصحیح منوچهر ستوده. تهران: طهوری).
2. «کوت» به زبان تبری منطقه به معنی انباشته، انباشته شده و روی هم قرار گرفته است. بدین معنی که خرابههای شهر روی هم انباشته شده و اطلال گشته است.
3. بانصران، بانصران و یا بانوسران که اکنون زمینهای هموار و مسطح کشاورزی است و به «بن سرون» معروف است. از آن جا که در حفاری این محل، سفال اسلامی به دست نیامد، باستان شناسان آثار این منطقه را با توجه به شواهد زیر مربوط به دوران کوشانی میدانند: 1. پیدا شدن سفالهای قرمز مهر زده که در زیر سفالهای پوشش سقف پیدا شد و دیگری ظهور دو قطعه پیکرهي کلی حیوان است. البته کشف یک قطعه سفال با نقش کنده در محوطه دیگری از بانصران (دورهي کوشانی قرون اول تا دوم م) و به نظر حفار، احتمالاً نشانهی غربیترین حیطهی نفوذ کوشانی است ... . در مورد نام بانصران گفته شده که شکل محلی «بانوسرای» است و بانوسرای احتمالاً باید نام یکی از کاخهایی باشد که اسپهبد خورشید برای یکی از زنان خود ساخته بود (نوروززاده چگینی، ناصر، و کیانی، محمدیوسف. (1370). شهرهای ایران. (جلد 4). تهران: جهاد دانشگاهی).
4. مکان این قلعه را رابینو در منطقه تنکابن نوشت (رابینو، یاسنت لویی. (1365). سفرنامه مازندران و استرآباد. ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی. تهران: علمی و فرهنگی). اعتمادالسلطنه از قلعهای به نام ماران کوه در لاریجان اسم میبرد (اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان. (1373). التدوین فی احوال الجبال شروین. تصحیح و پژوهش مصطفی احمدزاده. تهران: فکر روز). ملگونف از مار کوه در رامسر یاد میکند (ملگونف، گریگوری. (1364). سفرنامه ملگونف به سواحل جنوبی دریای خزر. تصحیح و تکمیل و ترجمه مسعود گلزاری. تهران: دادجو). یوسفینیا نیز از قلعهای به نام مارکوه (ازبلو) در شرق کتالم تنکابن و همچنین از قلعهای به نام ماران کوه کجور یاد میکند (یوسفینیا، علیاصغر. (1370). تاریخ تنکابن. تهران: قطره. ص 202).
5. در شمالغربی روستای میاندره، بین راه قدیمی (جاده رضاشاهی)کردکوی- گرگان قرار دارد.
6. یِرِش میدان = میدان یورش و حمله .
7. بانوکلا، بانکلا، بانکلاته یا بنکلا در سمت غرب روستای بالاجاده کردکوی واقع است. در زمان آقامحمدخان قاجار روستایی بود که توسط او به آتش کشیده شد و در گذشتهی دور، گویا معبدی بوده که بر گرد آن خندقی وجود داشت.
8. کنگاج = کنکاش، به معنی شور و مشورت.
9. البته از زمان صفوی با حفر «جر» یا خندق کلباد در چند کیلومتری غرب تمیشه، مرز دو ولایت معین شد.
منابع:
• آملی، اولیاءالله. (1348). تاریخ رویان. (به کوشش منوچهر ستوده). تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
• ابن اثیر، عليبن محمد. [بيتا]. الکامل فیالتاریخ (جلد 10). (ترجمه عباس خلیلی). (به اهتمام حسن سادات ناصری و تصحیح مهیار خلیلی). تهران: علمی.
• ابناسفندیار. (1366). تاریخ تبرستان. (تصحیح عباس اقبال). تهران: کلاله خاور.
• ابنحوقل. [بيتا]. صورهالارض. (ترجمه جعفرشعار). تهران: [بينا].
• ابنخردادبه. (1370). المسالک و الممالک. (ترجمه حسین قرهچانلو). تهران: مترجم.
• ابنخلدون. (1363). العبر (جلد اول). (ترجمه عبدالمحمد آیتی). تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
• ابنرسته. (1365). الاعلاق النفیسه. (ترجمه حسین قرهچانلو). تهران: امیرکبیر.
• احمدبن یعقوب (ابنواضح). (1366). تاریخ یعقوبی (جلد 2). (ترجمه محمدابراهیم آیتی). تهران: علمی و فرهنگی.
• اسحاق بن حسین منجم. (1370). آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهوره فی کل مکان. (ترجمه محمد آصف فکرت). مشهد: آستان قدس رضوی.
• اصطخری، ابواسحاق ابراهیم. (1368). مسالک و ممالک. (به اهتمام ایرج افشار). تهران: علمی و فرهنگی.
• بلاذری، احمدبن یحیی. (1364). فتوح البلدان. (ترجمه آذرتاش آذرنوش). (تصحیح محمد فرزان). تهران: سروش.
• بیرونی، ابوریحان. (1380). الآثارالباقیه عن القرون الخالیه. (تحقیق و تعلیق پرویز اذکایی). تهران: میراث مکتوب.
• جوزجانی، منهاج سراج. (1363). طبقات ناصری یا تاریخ ایران و اسلام (جلد اول). (تصحیح و مقابله و تحشیه عبدالحیِ حبیبی). تهران: دنیای کتاب.
• جوینی، عطاملک. (1375). تاریخ جهانگشای جوینی (جلد 2). (تصحیح محمد قزوینی). تهران: دنیای کتاب.
• حدود العالم من المشرق الی المغرب. (1363). (تصحیح منوچهر ستوده). تهران: طهوری.
• دهخدا، علیاکبر. (1373). لغتنامه. (زیرنظر محمد معین و جعفر شهیدی). دانشگاه تهران. [ذیل واژه تمیش].
• زرینکوب، عبدالحسین. (1367). تاریخ مردم ایران از ساسانیان تاپایان آلبویه. تهران: امیرکبیر.
• طبری، محمدبن جریر. (1375). تاریخ طبری. (ترجمه ابولقاسم پاینده). تهران: اساطیر.
• فردوسی، ابوالقاسم. (1374). شاهنامه (نسخه موزه بریتانیا). تهران: چاپ محمد روشن و مهدی قریب.
• قائمی، کریمالله و قائمی، جمشید. (1378). سورمسرا (نگاهی به بالاجادهی کردکوی). تهران: فکرت.
• مرعشی، میرظهیرالدین. (1367). تاریخ تبرستان و رویان و مازندران. (تصحیح محمدحسین تسبیح). تهران: شرق.
• مصاحب، غلامحسین. (1356). دایرهالمعارف فارسی (جلد2، بخش اوّل «ش-ل»). تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی/ فرانکلین.
• مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد. (1361). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم (بخش 2). (ترجمه علینقی منزوی). تهران: کاویان.
• مکنزی، چارلز فرانسیس. (1359). سفرنامه شمال. (به کوشش منصوره اتحادیه). تهران: گستره.
• ملک شهمیرزادی، صادق. (1373). مبانی باستانشناسی ایران، بینالنهرین، مصر. تهران: محیا/جهاد دانشگاهی.
• نوکنده، جبرئیل، عمرانیركاوندي، حمید، و عباسي، قربانعلی. (1381). گزارش بررسی و گمانه زنی شهر تمیشه. گرگان: اداره کل میراث فرهنگی استان گلستان.
• همدانی، ابن فقیه. (1349). ترجمه مختصرالبلدان. (ترجمه ح. مسعود). تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
• همدانی، رشیدالدین فضلالله. (1373). جامعالتواریخ (جلد2). (تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی موسوی). تهران: البرز.