بی بی خانم استرآبادی
بيبي خانم استرآبادي (فاطمه استرآبادی)
Bibi-Khanoom Estarabadi
بنیانگذار نخستین دبستان دخترانه در ایران.
بیبی فاطمه معروف به بیبی خانم، از بانوان مشهور عصر قاجار که در سال 1274ق متولد شد و در سال 1300ش درگذشت.
جد پدري بيبي خانم، كربلايي باقرخان، قوللرآقاسي فتحعليشاه بود كه در دوران وليعهدي فتحعليشاه در فارس، در خدمت او بود. جد ديگر بيبيخانم، حمزهخان، در زمان ناصرالدينشاه، در نواحي استرآباد و در ميان ايل تركمن (گوکلان) خدمت كرده است.
مادر بيبي خانم، خديجه، دختر آخوند ملاكاظم مجتهد مازندراني و آموزگار شكوه السلطنه، از زنان ناصرالدينشاه و مادر مظفرالدينشاه بود.
پدر بیبیخانم، محمدباقرخان، سركردهي ايل انزان مازندران، در يكي از سفرهاي ناصرالدينشاه به مازندران، از خود دلاوري نشان داد و شيري را كه به شاه حمله كرده بود، کشت. از اينرو، لقب «شيركش» گرفته بود و پس از آن، در ركاب شاه به تهران آمد و شغل ايشيك آقاسي باشي دربار به او داده شد. او در تهران دلباختهي خديجه شد و از شاه اجازهی ازدواج خواست و موافقت شاه را به دست آورد. اين دو، پس از ازدواج، به مازندران رفتند. خديجه در آنجا يك دختر به نام بيبي و يك پسر به نام حسينعلي به دنيا آورد.
در اندرون، بيبي هشت ساله، به در و ديوار قصر، الف و ب مينوشت و ديوارها را سياه و خطخطي ميكرد. روزي چشم زن ناصرالدينشاه به ديوارهاي قصر ميافتد و ميپرسد: چه كسي اينها را نوشته است؟ جواب ميدهند كارِ بيبي دختر ملاباجي است. ميگويد: او را بفرستيد تا با دخترها درس بخواند. او به اين درس خواندن ادامه داد تا دختري بالغ شد.
یکی از افسران بریگاد قزاق به نام موسیخان وزیری معروف به موسی پیغمبر که درجهی میرپنجی داشت، به بیبیخانم 18ساله دل بست. بیبیخانم هم در حالی که چهار سال بزرگتر از موسیخان بود، دلباخته وی شد، اما به دليل مخالفت دايي بزرگش كه از جمله فضلا و علماي مشهور بود، چهار سال طول كشید تا مادرش رضايت دايي را به اين ازدواج جلب كند. سرانجام بيبيخانم در بيست و دو سالگي، به چهار صلوات نقد و چهارصد تومان نسيه، به عقد موسيخان وزيري درآمد. وي از اين ازدواج، صاحب هفت فرزند شد كه علینقیخان، فتحعلیخان، حسنعليخان، مولود، خديجه افضل، عليرضاخان و علياصغرخان نام گرفتند. دو تن از آنها در عرصهی هنر نامآور شدند. يكي از آنها علينقي وزيري است که به پدر موسيقي نوین ايران معروف شد و ديگري حسنعلي وزيري که نقاشي چيرهدست شد.
مخبرالسلطنه هدايت در مورد بيبيخانم مينويسد: «بيبي خانم زني نقاله و قواله بود ... هفته هفته در منزل آشنايان مجلسآرا بود و به چادر نمازي يا چادر قدي قانع. نه دعوي ستارگي داشت، نه خود را از برآوردگان برجستهی تمدن ميدانست.»
بيبيخانم در عصر خود، زني نوآور بود. او پايهي تربيتي جديدي را براي فرزندانش به کار برد. خانهی او، مجمع افراد تحصيلكرده و هنردوست بود. برادر بيبي، حسينعلي خان، پزشك مظفرالدينشاه بود. دایي بيبي، آقا شيخ اسدالله مجتهد بود. پسر خالهي او، پسر ميرزا خوشنويس باشي دربار بود كه پس از درگذشت پدر، جانشين او شد. همهي اين گروه فاضل، آموزگاران خوبي براي بچهها بودند.
در آن دوران، مدرسه وجود نداشت. بيبيخانم براي سه پسر بزرگتر، معلمي (ملاباشي) استخدام كرد. در هشتي دم در منزل، اتاقي بود كه ملاباشي از صبح ميآمد و پسرها نزدش درس ميخواندند. ناهار را هم در آن جا صرف ميكرد و شب به منزل ميرفت. دختر بيبيخانم، خدیجه افضل وزيري كه شش ساله بود، با حسرت به كتابهاي برادرانش نگاه ميكرد. بيبيخانم كه اشتياق او را براي درس خواندن دید، از ملاباشي خواست تا او را نيز درس بدهد. مریم افضل در كنار ملاباشي، هم بازي ميكرد و هم درس ميخواند. چندي گذشت و مدرسهی پسرانه كماليه به مديريت مرتضيخان تأسيس شد و شروع به كار كرد. بيبي خانم پس از مشورت با موسيخان، به اين نتيجه رسيدند كه پسرها بزرگ شدهاند و از ملاباشي حرف شنوي ندارند، او هم جز ترسّل و نصاب، چيز ديگري نميداند تا ياد بدهد. بنابراين او را جواب كردند و سه پسر راهي مدرسه كماليه شدند. بيبيخانم نامهاي مؤثر به مدير مدرسهی كماليه نوشت و در آن شرح داد كه دختري هشت ساله، باهوش و علاقهمند به درس خواندن دارد كه اگر مدير اجازه بدهد، او را با لباس و اسم پسرانه به همراه برادرانش به مدرسه بفرستد تا درس بخواند. مرتضيخان تحتتأثير اين نامه قرار گرفت و خواهش بيبيخانم را پذيرفت، مشروط بر اينكه برادران، نام او را بر زبان نياورند. پس گيسوان او را زدند و سرداري تافته و شلواري بر تن او كرده و در سوراخهاي گوش او به جاي گوشواره، نخ كردند و با نام ميرزا علياصغرخان، با برادران روانهي مدرسه كردند.
به دليل درك شرايط زنان در آن دوران و تجربهی زندگي شخصي، مسائل زنان براي بيبيخانم اهميت ويژهاي يافت. وي آگاهانه به مبارزه با ابتذال و خرافات پرداخت و به عنوان متفكري پيشرو، به طرح مسائل اجتماعي نظام راكد و استبدادي قاجار، آن هم با لحني طنزآميز پرداخت و رسالت خويش را در آگاهي دادن به مردم ميهنش به انجام رسانيد. بر اساس گفتههاي خدیجه افضل، دختر کوچک بيبيخانم، وي علاوه بر نوشتن كتاب معايبالرجال و مقالات مختلف در دفاع از حقوق زنان و همچنين فعاليتهاي آموزشي و تربيتي، براي دختران، كتاب ديگري به نام «دربارهی فجايع دربار ناصرالدينشاه» نوشته بود كه تاكنون اثري از اين كتاب به دست نيامده است. همچنین عذرا بخشیانی در کتاب «زنان خوشنویس از دیروز تا امروز»، از بیبی خانم استرآبادی در شمار زنان خوشنویس یاد کرده است.
مهمترین اقدام بیبیخانم، تأسیس نخستین مدرسه دخترانه در ایران در سال 1324ق بود. شرح ماجراي افتتاح نخستین مدرسهي دخترانه در تهران با عنوان دبستان «دوشيزگان» را خديجه افضل وزيري، چنين بيان میکند: «به سال 1324ق، دولت اعلام مشروطه كرد. پدرم سرتيپ بود و به سمت رياست قشون شيراز منصوب شد. او دو برادر بزرگتر؛ علینقیخان و فتحعلیخان را برداشت و با خود به شيراز برد. خانهی بزرگ ما كه داراي 12 اتاق بود، خالي به نظر ميرسيد و مادر را به فكر باز كردن مدرسهی دخترانه انداخت، ولي تا به حال مدرسه نديده بود و طرز كلاسبندي كلاسهاي درس را نميدانست. در سالهاي قبل از مشروطه، بريگاد قزاق، براي پسران صاحبمنصبان در قزاقخانه مدرسهاي تأسيس كرده و از خارج معلم آورده بود. پدرم نيز از سواد فارسي خوبي بهرهور بود، پس در آنجا فارسي تدريس ميكرد. برادران را نيز از مدرسهی كماليه درآورده و به مدرسهی قزاقخانه گذاشته بودند. برادرم حسنعليخان، روش كلاسبندي را از روي كلاسهاي قزاقخانه به ما آموخت، يعني شكل دو رديف نيمكت و ميز مقابل آن در دو طرف اتاق و در مقابل قسمت بالاي اتاق، ميز معلم و صندلي پشت ميز، به طوري كه روبهروي بچهها باشد، همه و همه را به ما ياد داد. كلاسها را به همان شكل درست كرديم و يك نقشهی جغرافيا هم به ديوار زديم، ولي مادر راضي نبود و براي اين كه خواهرم و من آموزش درست در مورد نحوهی ادارهی كلاس كسب كنيم، ما را به مدرسهی آمريكايي كه بالاي خيابان قوامالسلطنه واقع شده بود، فرستاد تا ضمن تحصيل، معلمي هم بياموزيم. صبحهاي زود از پاقاپق كه منزلمان در آنجا بود، پياده حركت ميكرديم تا به موقع سركلاس درس حاضر باشيم. در آنجا زبان انگليسي، كمي جغرافيا و حساب به انگليسي درس ميدادند. حساب را در ذهنم به فارسي برميگرداندم تا بتوانم ياد بگيرم، ولي هنگامي كه تعطيلات تابستان فرا رسيد، به سبب دوري راه، به اين تحصيل ادامه نداديم، اما آموزش خوبي براي ادارهی كلاس به دست آورديم. در اين مدت، مادر هم اجازهنامهی رسمي از وزارت معارف آن وقت براي باز كردن مدرسه گرفت و در همان سال، دبستان دوشيزگان را افتتاح كرد. سه كلاس داشتيم، يك كلاس را مادرم معلمش بود و دو ديگر را يكي خواهرم و يكي را من اداره ميكردم. قريب به بيست شاگرد اسم نوشتند و كلاسها شروع به كار كرد.»
وي یادآور ميشود كه با افتتاح مدرسهي جديد، بيبيخانم دچار دردسر زیادی شد و در پي چاپ تكفيرنامه از سوی روحانيون آن زمان براي بيبيخانم، مجبور شد در محافل مختلف، از اقدامات خود به نفع دختران و زنان دفاع كند. همچنين چندين نامه و سخنراني از بيبيخانم در نشريات سالهاي اول انقلاب مشروطه، همچون نشریات مجلس، تمدن و حبلالمتين به چاپ رسيد كه اين نوشتهها، شامل مطالبي در دفاع از مدارس دخترانه و لزوم تحصيل علم براي زنان و حقوق حياتي آنان بود.
مخالفت روحانیون و افراد متعصب سبب شد بیبیخانم پس از چند ماه فعالیت مدرسه، آن را به مدت یک سال تعطیل کند، اما پس از واقعه به توپ بستن مجلس، دوباره در تاریخ 15 ربیعالاول 1326ق، مدرسه دوشیزگان را افتتاح کرد. سالها بعد، دختر بزرگ بیبیخانم، مولود وزیری، راه مادر را ادامه داد و مدرسه «پرورش دوشیزگان» را در تهران افتتاح کرد.
بيبيخانم استرآبادي در سال 1312ق/ 1894م، رسالهی معایبالرجال را در پاسخ به تأديبالنسوان1 نگاشت. متن كتاب 54 صفحهای شامل ديباچه، نصايح نسوان، قصيده در مدح ناصرالدينشاه قاجار و قصيده در مدح مظفرالدينشاه (سرودهی بيبي خانم) و مجالس چهارگانه پاسخ به تأديبالنسوان است.
«معايبالرجال» سخن پيكار زني با زن ستيزي مردي همزمان خويش است. تأديبالنسوان رسالهاي مردشيفته و زنستيزانه است كه براي تأديب زنان نگاشته شده بود كه نگارندهي آن، آن را شرح «سلوك زنان» ميانگارد و اميدوار بود كه مردان را مطبوع طبع افتد و اين مختصر را به دختران خودشان بدهند تا در مكتبخانهها بخوانند. برخلاف نگارندهی تأديبالنسوان كه خود را در پس پردهی بينامي ميپوشاند، بيبيخانم در گشايش متن، از راه معرفي اصل و نسب خويش به خواننده، بر آن است كه به متن خود اعتبار بخشد.
بيبيخانم در بيان شرايط نگارش معايبالرجال، محيط زنانه و نياز به همدلي و همدردي خواهرانهاي كه انديشهی اين كار را شكل داد، چنين ميگويد: «روزي در منزل يكي از دوستان، محفلي از نسوان گرد آمده و انجمني از ايشان گرم گرديده، اين كمينه در آن ميانه، بلبل بوستان و عندليب هزاردستان گرديده، از هر حكايتي، صحبتي و از هر روايتي، نصيحتي مينمودم تا به مقامي كه ديگران را كار به غيبت كشيده و مرا زبان به منع و شناعت ... . يكي از همجنسان من كه دل پردردي و رنگ روي زردي داشت از دست شوي نامرد خويش، آهي سرد بركشيد و گفت: اي خواهر، خبر از دلهاي داغدار جگرهاي پرشرار ما نداري كه اين صحبت را غيبت ميشماري.
در اين ميان، يكي از خواهران، خبر از كتابي از نامردي كه نادرهی دوران و اعجوبهی جهان است كه اسم بدرسم را تأديبالنسوان نهاده، ميدهد.» بيبيخانم ادامه ميدهد: «هرچند تا به حال خيال نداشتم، ليكن اكنون همت برگماشتم كه سخنان موزون به پارسي زبان، از خوبي و نرمي چون آب روان، در برابر كتاب زشت اين بدسرشت آرم، تا مردان بدانند كه در ميان زنان، كساني چند با رتبت بلند، نكونام و ارجمند ميباشند كه قوهی ناطقه مدد از ايشان برد.» و در پایان بيان ميکند: «چون در آن محفل و انجمن خواهران در دامنم چنگ زنان، خواهشمند اين ارژنگ زمان گرديدند ... لابد و ناچار شروع به ردّ ايرادات و تأديبات كتاب تأديبالنسوان نموده و هر يك را جوابي كافي و شافي داده كه دلهاشان ربوده و جانهاشان از رنج آسوده گرديد و نام اين مطالب الامال را معايبالرجال نهاده.»
بيبيخانم برای نگارش این کتاب، از اطلاعات بسيار وسيع و گستردهاي برخوردار بود و با ظرافت و نكتهسنجي، به نقادي و پاسخگويي ميپردازد و در اين بررسي، نه تنها وضع زندگي اشراف و گروههاي اجتماعي بالادست را در نظر ميگيرد، بلكه به بررسي طبقهي متوسط نيز ميپردازد و برخلاف زنان معاصر خود كه دانش اجتماعي آنان از اندروني فراتر نميرفت، اطلاعات بسيار دقيقي از روابط اجتماعي، به ویژه مجالس مردانه دارد.
معايبالرجال با رسالههاي اخلاق و اندرزنامههاي زمانهی خويش هم بافت است. همان نخستين سطر رساله روشن ميكند كه اين متن در طنز حكمتِ سنت و روايت در مورد زنان نگاشته شده است. نگارنده، نگرشهاي رايج را گاه به شوخي ميگيرد، گاه تفسيرهاي نوين از آنها مينويسد و گاه نگون سارشان ميكند. گذشته از نگارش معايبالرجال به ساختار روايي رايج، بيبيخانم نوشتههاي خود را با تار و پودهاي باز گرفته از ادبيات مذهبي با نقل 15 آيهي قرآني، 17 حديث نبوي و استفاده از نهجالبلاغه و ادبيات غيرمذهبي با آوردن 98 بيت از اشعار فارسي و اتكا به سعدي و مولوي و بازگويي هفت مورد از امثال فارسي، پي ميگيرد.
گذشته از هم پيوندي با احاديث و متون ديني و ادبي كه ميراث فرهنگيِ پيشينيان را به كار غناي روايي معايبالرجال ميگيرد، معايبالرجال با دو متن همدورهی خود، تأديبالنسوان و آداب ناصري درهم آميخته است. آميختگي متنها، پيوندهاي متفاوتي را ميسازد. معايبالرجال با آداب ناصري آميزش همفكرانه و گفتگويي دوستانه است، اما پيوند آن با تأديبالنسوان از درِ ناسازگاري و به جهت جدل است.
بيبيخانم، مطالب كتاب را در چهار مجلس، مجلس اول: اطوار شرابخوار، مجلس دوم: كردار اهل قمار، مجلس سوم: در تفصيل چرس و بنگ و واپور و اسرار و مجلس چهارم: شرح گفتگو و اوضاع عبائره و اقرات، اجابره و الواط نوشته است. در بخش پاياني، حكايت و سرگذشت و شرحي از زندگي شخصي و داستان عشق و دلدادگي خود و تجربهي تلخ جدايي از شوهرش را بيان ميکند.
رسالهی معايبالرجال در سال 1371ش، دو بار در آمريكا به چاپ رسيد. يك بار با عنوان رويارويي زن و مرد در عصر قاجار: تأديبالنسوان و معايبالرجال، به كوشش حسن جوادي، منيژه مرعشي و سيمين شكرلو، ناشر كانون پژوهش تاريخ زنان ايران، كاليفرنيا. بار ديگر، افسانه نجمآبادي، رساله را با عنوان معايبالرجال (در پاسخ به تأديبالنسوان) ويرايش كرد و توسط انتشارات نگرش و نگارش زن در شيكاگو به چاپ رساند.
نسخههاي شناخته شده از کتاب معایب الرجال عبارتند از:
1. نسخهي كتابخانهي مجلس شوراي اسلامي به شمارهي 78568-8984 و فیلم شماره 4850 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در 46برگ، کاتب علیاکبر حسینی تفرشی.
2. نسخهي متعلق به كتابخانهي حافظ فرمانفرمایيان به شمارهي 2203 در كتابخانهي دانشگاه تهران، ظاهراً به خط بیبی خانم استرآبادی، تاريخ كتابت 1313ق.
3. نسخهي كتابخانهي ملك، شمارهي 6297، به خط نستعليق سيد ابوالقاسم بن آقا ميرزا سيد جعفر.
4) نسخهي كتابخانهي گلستان كه محمدتقي دانش پژوه در صفحهي 121 مقالهی خود از آن نام برده است.
…
پينوشت:
1. رساله کوچکی که گویا توسط یکی از شاهزادگان قاجار در سال 1288ق/ 1880م نوشته شده بود.
منابع:
• استرآبادی، بیبیخانم. (1372). معایبالرجال در پاسخ به تأدیب النسوان. سوئد: باران.
• جوادی، حسن. (1371). رویارویی زن و مرد در عصر قاجار. دو رساله تأدیب النسوان و معایب الرجال. ايالات متحده: کانون پژوهش تاریخ زنان ایران.
• خشایار وزیری، فخری. (1352). کارنامه زنان مشهور ایران در علم، ادب، سياست، مذهب، هنر، تعليم و تربيت از قبل از اسلام تا عصر حاضر. تهران: وزارت آموزش و پرورش.
• کراچی، روحانگیز. (1381). اندیشه نگاران زن در شعر مشروطه (چاپ 2). تهران: دانشگاه الزهرا.
• نبوی، سیدابراهیم. (1380). کاوشی در طنز ایران. تهران: جامعه ایرانیان.
• هدایت، مهدیقلی (مُخبرالسلطنه). (1344). خاطرات و خطرات (جلد 2). تهران: زوار.