استرآباد در دوره قاجار
استرآباد در دوره قاجار
Estarabad in the Qajar Dynasty
نام ولایت یا ایالتی در عصر قاجار به مرکزیت شهر استرآباد.
به نوشته رابینو، «ایالت استرآباد در قسمت شمال ایران، بین عرض جغرافیایی 36درجه و 54 دقیقه و 37 درجه و 20 دقیقه طول جغرافیایی و 54 درجه و 56 درجه واقع و محدود است. از شمال به رودخانه گرگان، از جنوب به جبال البرز و حدود شاهرود و نواحی بسطام، از مغرب به دریای خزر و مازندران و از مشرق به ناحیه جاجرم و خانات نادرین.»
اما به طور دقیق، خاک استرآباد به خطکشی شرقی از انتهای خاک یموت ممتد است تا به قلعه چاتلی که در کنار رود اترک واقع است و اراضی بین رود اترک و رود گرگان را پیموده، به واسطه پل چوبی جدید کمیسیون گنبدقابوس با گذارهای معینه از رود گرگان گذشته، داخل اراضی وسیعه و چشمهسارهای قراردادی گوکلان با یموت شده و از آنجا به حدود سنگر حاجیلر و حدود کوهسار فندرسک با چمن خوش ییلاق و حدود جاجرم خراسان وارد و منتهی به چمن وسیع کالپوش میشود. شمالاً محدود است به رود اترک و بحر خزر، غرباً محدود است به حدود معینه گلوگاه مازندران با انزان و حدود جبال هزارجریب مازندران معروف به جبال نیالا و چارده کلاته، جنوباً به دامغان و بسطام و نردین و جلگه اسفراین. طول خاک استرآباد از شرق شمالی به سمت جنوب غربی از محاذبهی قلعه چاتلی که کنار رود اترک واقع است الی حدود چمن کالپوش، بیست فرسخ است، به این معنی که فاصلهي رود اترک تا رود گرگان که اراضی خشک و لمیزرعی است، هشت فرسخ، از آنجا به حدود کوهسار فندرسک و سنگر حاجیلر، هفت فرسخ و از جا حدود سنگر به چمن کالپوش و حدود جاجرم خراسان به اختلاف طرق و معابر و پیچ و خمها، پنج فرسخ است. عرض شمالش از لب اترک از مقابل چاتلی تا لب خلیج حسینقلی هیجده فرسخ است.
از نظر تقسیمات داخلی، «استرآباد پیش از سده 11ق به 7تومان تقسیم میشد و در زمان امین احمد رازی (1010ق)، 9 بلوک بوده است. شمار این بلوکها در دورههای مختلف تفاوت داشت و برطبق آمار1280 - 1274 ق در دوره قاجار، بین 6 تا 8 بلوک و در اواخر این دوره (1343-1324 ق)، نخست 7 و نیم، سپس 7بلوک بوده است.»
به نوشته قورخانچی، بلوکات استرآباد به ترتیب تقسیم ولایتی، به هفت بلوک و نیم تقسیم شده است؛ شاهکوین و ساورین، استرآباد رستاق، سدن رستاق، انزان، دهات ملک، کتول و فندرسک.
رابینو هم از هفت ناحیه؛ انزان، سدن رستاق، شاهکوه، ساور، استرآباد رستاق، کتول، فندرسک و کوهسار به عنوان بلوکات استرآباد یاد میکند.
استرآباد در عصر قاجار دارای اهمیت بود. ریشه داشتن ایل قاجار و تکاپوی آنها برای کسب قدرت، در کنار تولد برخی از سلاطین اولیه قاجار در استرآباد و همسایگی این منطقه با روسها، سبب شد تا استرآباد کانون توجهات باشد. در منابع قاجاری، بهویژه در نشریات این دوره، از استرآباد به عنوان دارالمرز یاد میشود. باید توجه داشت یکی از مسیرهای ورود روسها و همچنین یکی از معابر ارتباطی ایران با سرزمینهای ماوراءالنهر، استرآباد بود.
فعالیت سیاسی قاجارها با ورود آنها به استرآباد در دورهي شاهعباس صفوي آغاز شد. به نوشته برخی منابع، شاهقلیخان در برقراری مصالحه میان ایران و عثمانی زحمتها کشید. فرزند او فتحعلیخان، در برابر شاه تهماسب ایستاد، ولی بعدها نادم و پشیمان شد و به رسم چاکری، شمشیر به گردن انداخته، قرآن به دست گرفته و به نشانهی تسلیم و ندامت، روانهی حضور شاه تهماسب در بارفروش شد. شاه عذر فتحعلی خان را پذیرفت و او را به خدمت درآورد.
در دورهي افشارها، رابطه قاجارها به ریاست محمدحسن خان قاجار با آنها، کاملاً تیر و تار بود و استرآباد بارها مورد حمله افشارها قرار گرفت.
در عصر زند نيز درگیری میان آنها و قاجارها ادامه داشت و استرآباد بارها مورد حمله سربازان زند قرار گرفت. اگرچه این درگیریها با شکست محمدحسنخان و کشته شدن وی و به اسارت بردن خاندانش پایان یافت، ولی بعد از مرگ کریمخان زند، تکاپوی ایل برای کسب قدرت ادامه یافت که موفقیتآمیز بود.
تلاشهای آقامحمدخان قاجار برای کسب قدرت، با فرار او از شیراز (پس از مرگ کریمخان) آغاز شد. وی در این راه، پشتوانه و تجربهی سالها تکاپوی نیاکان خود (فتحعلیخان و محمدحسنخان قاجار) را به همراه داشت. آقامحمدخان در 12 اسفند 1157ش / 15 صفر 1193ق، به همراه 4 برادرش از شیراز گریخت و بعد از گذشتن از اصفهان، شهر ری و تهران، به مازندران آمد و آن را در اختیار خود گرفت. محمد فتحالله بن محمدتقی ساروی در اثر خود، خبر از چگونگی ورود وی به استرآباد و استقبال مردم میدهد و مینویسد: «موکب اقدس در غُـرّه صفر [سال1196ق] داخل بلده و در و دیوار آن خطه را مطرح اشعه فرّ سلطانی و پرتو لمعات یراق و آلات مرصّع سلیمانی گردانیدند. مرد و زن در کوچه و برزن از حصول آن دولت عشرت آغاز کرده، طرح جشنی انداختند.» نویسنده کتاب تاریخ محمدی با ذکر نام محلات استرآباد مینویسد: «میدانی که فرسی نهاده لشکر غم بودند، شاهسوار مضمار شادمانی شدند و شیوخ در سر پیری هواپرست ایام جوانی، نعلبندانی که از بینعلی میخِ قدم بودند مرکب طبع را به اشتعال عیش ثابت نعلبندی کرده، به میدان طرب تاختند و سبزیمشهدی بر سر سبزچمن خرمّی چندان برای بینی به خاک مالیدن و هر سبزپا و سموات سفیدچشم ناکسور و سهم چون مستان به سر غلتیدند که خود را سرسبز ساختند. نقارهچیانی که مدتها زیر گلیم نینی در حلقه دایرهالسوء عذاب الیم بودند، کوسنواز عشرتگاه نشاط شدند و سر پلی که هنگام چشم آب دادن برگشته امید خود را از سرچشمهی عشرت و کامیابی سیراب ساخته، رخت تشنهکامی عمرها را به آب داده، از گردانگیزی شادیانه خاک در چشمه روشن آفتاب کردند.»
آقامحمدخان در همین سفر، رحیمخان دولو را به بیگلربیگی استرآباد منصوب كرد و خود در ششم ربیعالاول به سمت مازندران رفت.
او دوباره در اول صفر 1197ق، به استرآباد آمد. به هنگام ورود آقامحمدخان به استرآباد، همه اهالی استرآباد، از علما و سادات و امرا و فقرا به استقبال آقامحمدخان شتافتند. چون ایام عزاداری شهادت امام حسین(ع) بود، مردم به آذین و تزئین نپرداخته بودند.
بعد از رحیمخان، رضاقلی بیگلربیگی استرآباد شد. او در سال 1203ق، خراج سالانه استرآباد و پیشکش گوکلان و یموت را در اشرف به آقامحمدخان داد.
نویسندهی کتاب منتظم ناصری هم خبر از انتصاب رضاخان به بیگلربیگی استرآباد در سال 1200ق/ 1785م میدهد. به نوشتهی وی، رضاخان در سال 1207ق/ 1792م درگذشت. در این زمان، «طوایف ترکمن با هم اتفاق کرده، بنای مخالفت و خودسری را گذاشتند. محمدعلیخان داشلوی قاجار به آن نواحی مأمور شده، تراکمه تمکین و اطاعت ننمودند. مهدیقلیخان دولو و محمدولیخان و محمدحسینخان قوانلو با ده هزار نفر از سپاه ظفر همراه به تدمیر و تنبیه آن جماعت روانه شده، ترکمنان را متهور و مطیع نموده، به آستان معلّی بازگشتند و امامقلیخان - پسر رضاخان قاجار - به حکمرانی استرآباد و داروغگی یموت و گوکلان برقرار شد.»
روسها در زمان آقامحمدخان تلاش کردند تا در شمال ایران استقرار یابند که این امر موفقیتآمیز نبود. یکی از تصمیمات آقامحمدخان قاجار، انتقال ایل مقصودلو از قره داغ آذربایجان به استرآباد بود. این جابهجایی در سال 1161ش برابر با 1197ق صورت گرفت. ریاست ایل در زمان جابهجایی، بر عهدهی امیرعلیبیگ، فرزند امیرحسین بود. ایل مقصودلو در شرق شهر استرآباد (سرخنکلاته) مستقر شدند.
بعد از روی کار آمدن فتحعلیشاه، با توجه به شکلگیری شورشهایی علیه وی، شاه جوان سعی کرد حکمرانانی که طغیان نکردند و از پادشاهی وی اطاعت نمودند، در مناصب خود ابقا نماید. از جمله این حکام، امامقلیخان بیگلربیگی ایالت استرآباد بود که توسط فتحعلیشاه در ایالت ابقا شد. شاه در فرمانی در جمادیالثانی سال 1212ق، به وی دستور میدهد که آقا میرزا زینالعابدین و سایر سادات را از عوارضات دیوانی و اخراجات ولایتی معاف بدانند.
مهدیقلیخان قاجار هم در اوایل سلطنت فتحعلیشاه، مدتی حاکم استرآباد بود. بعد از او، محمدقلی میرزا ملقب به ملکآرا، یکی از حکمرانان استرآباد شد. او در سال 1214ق، «از جانب اعلی [حضرت] به مرز باقی دارالمرز رسید و پس چند گاه نظر به رفتار با اهالی مملکت و رعایت با رعیت بر استرآباد و گرگان نیز حکمران گردید.»
نبرد با ترکمنها، از جمله حوادث این دوره از تاریخ استرآباد است. از پسر ملکآرا به نام بدیعالزمان میرزا نیز به عنوان یکی از حکمرانان استرآباد نام برده شده است. در فرمانی از فتحعلیشاه، از وی به عنوان بیگلربیگی دارالمؤمنین استرآباد و جرجان و صاحب اختیار سرحدات قبچاق یاد شد که شاه به او دستور میدهد نظم و نسق در بلوک فندرسک و رامیان و خاندوز را به میرزا سعداللهخان بسپارد. عباسخان که از او به عنوان پسر امامقلیخان هم یاد میکنند، یکی دیگر از بیگلربیگیان استرآباد است که سواد فرمان فتحعلیشاه به وی پیرامون شصت خروار غله روستای میرمحله و بیست و پنج خروار روستای آلوکلاتـه موجود است. فتحعلیشاه به او دستور میدهد مستمری سید فضلالله مجتهد استرآبادی را در کنار مستمری سالهای قبل به او برگرداند.
همچنین چند تن از فرزندان و نوادگان فتحعلیشاه به تناوب حاکم استرآباد بودند، از جمله: خان قاجار، نوه وی و پسر بهمن میرزا بهاءالدوله که مدتی بیگلربیگی استرآباد بود. نوهی دیگر وی، اردشیر میرزا، پسر نهم عباسمیرزا که مدتی حاکم گروس و صاین قلعه بود، حاکم استرآباد شد.
مهمترین رخداد زمان فتحعلیشاه، شورش یوسف کاشغری و محمدزمان خان بود. یوسف کاشغری در سال 1277ق، با 20 هزار سوار ترکمان به استرآباد آمد و در کنار رود گرگان با شاهزاده محمدقلی میرزا (ملکآرا) جنگ کرد. لشکریان شاهزاده را در اولین حمله عقب راند و چون خود (کاشغری) در جلوی سپاه حرکت میکرد، ناگاه مردی از طایفهی گرایلی او را شناخته، سینهاش را هدف گلوله قرار داد و با همان تیر درگذشت. ترکمنان که این وضعيت را ديدند، مقاومتی از خود نشان نداده، متفرق شدند و راه فرار پیش گرفتند.
محمدزمانخان که در سرکوب شورش خواجه یوسف نقش داشت، از سوي فتحعلیشاه حاکم استرآباد شد، اما پس از چندی، او خود در سال 1229ق/ 1814م دست به عصیان زد. فتحعلیشاه چگونگی برخورد با این واقعه را بر عهده وزیر ارسطو نظیر میرزا محمدشفیع نهاد و او نیز نامههای پندآموز به اهالی استرآباد فرستاد. «جمله از خواب بیدار شدند و همگی از سکر غرور هوشیار مانند نجوم بر سر محمدزمان خان هجوم آوردند و دستش را بستند و بالش را شکستند.»
به هنگام حکومت فتحعلیشاه در سال 1231ق/ 1816م، قربان قلیچ خان یموت، که فتنهی آرای دشت گرگان بود، محمدرحیم خان خوارزمشاه را به آمدن به جانب اترک و زکات خواستن از طایفهی ترکمانیه ترغیب کرد. خان مذکور نیز با سي هزار سوار به سوی گرگان و استرآباد آمد. فتحعلیشاه، فرجالله خان افشار و ذوالفقارخان، مطلبخان دامغانی را به اتفاق مهدیقلیخان قاجار، بیگلربیگی استرآباد به مقابله فرستاد که سرانجام در جنگی، سپاه خوارزم شکست خورد.
یکی دیگر از وقایع مهم عصر فتحعلیشاه، شورش قیات است. اعتمادالسلطنه در مورد وقایع سال 1242ق/ 1826م مینویسد: «در این سال، از طرف دریای خزر به سرحدات مازندران و استرآباد، بنای آشوب را گذاشتند و دو فروند کشتی جنگی به قرضههای این ولایت آمدند و تراکمه را به نفوذ تطمیع کردند. قیات نامی، از تراکمه جعفربای فریبخورده، ایل را به فساد واداشت. نواب محمدقلی میرزا ملکآرا در دربار همایون بود و پسرش بدیعالزمان میرزا در استرآباد به حکمرانی اشتغال داشت. پس از شنیدن این خبر، مهدیخان و محمدتقیخان هزارجریبی و میرزا اسمعیلخان فندرسکی و نقدعلیخان کوتوال را با خود همراه نموده، با سواران پیادگان استرآباد و مازندران و گوکلان، شب بر سر او به جعفربای ریخته، به تدبیر آن جماعت پرداختند، چون تراکمه مقهور شدند، سفاین روس هم که به حمل استرآباد آمده بودند، بازگشتند.»
در زمان فتحعلیشاه، سربازان استرآبادی در نبردهای مختلف شرکت داشتند. رضاقلیخان هدایت مینویسد: «سپاه استرآبادی و انزانی که پیشرو غازیان لشکر ایران [در نبرد با سپاه هزاره] بودند و کربلایی باقر ولد حمزه سلطان که در جَرکلباد پدرش خدمتی بزرگ به خاقان شهید [آقامحمدخان] کرده بود، در این وقت در مسلک غلام پیشخدمتان خاصّه و سرکرده ملازمان انزانی و در ثبات و تهور گودرز ثانی بود، با سپاه هزاره به مبارزت اقدام کرد و در آن پیکار به سعادت شهادت رسید. پیادگان انزانی بیسر ماندند و از پای درآمدند و به هزیمت شدند.»
یکی از حوادث دوران فتحعلیشاه، جنگهای اول و دوم ایران و روسیه است که سرانجام منجر به انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای شد. «در طی جنگهای دورهي اول ایران و روس، استرآبادی هم حضور فعال داشتند.»
فتوای مشهور علیه گریبایدوف، وزیر مختار در تهران، توسط میرزا مسیح مجتهد از اهالی استرآباد ساکن در تهران صادر شد که در نتیجهی آن، مردم به سفارت روسیه ریختند و گریبایدوف را با 37 نفر از همراهان وی به قتل رساندند. در نتیجهی این حادثه، میرزا مسیح به عتبات عالیات تبعید شد.
الکس بارنز که در دورهي فتحعلیشاه از شهر استرآباد بازدید کرد، خبر از طاعون در این دوره میدهد و مینویسد: «در شهر استرآباد، ما در کاروانسرایی فرود آمدیم و دو شبانهروز غمانگیز را در این شهر طاعون زده به سر آوردیم. این بلا، در سال گذشته شهر را ویران کرده بود. من با حالی گرفته، در خیابانهای متروک شهر پرسه زدم و نیمی از دکانها و منازل به واسطهی فوت صاحبان آنها بسته بود و کل جمعیت شهر بیش از 4 هزار نفر نبود. در اینجا، بیماری با شدت هولناکی کولاک کرده بود و از بعضی از خانوادههای 10 تا 12 نفری، بیش از 2 تا 3 نفر باقی نمانده بودند.»
جیمز بیلی فریزر هم که در این دوره به ایالت استرآباد سفر کرده بود، گزارشی از وضعیت زندگی مردم، به ویژه ترکمانان گوکلان میدهد.
در آغاز روی کار آمدن محمدشاه، با توجه به اینکه برخی از خاندان قاجار از جمله برادران عباسمیرزا، از انتخاب وی توسط فتحعلیشاه به سلطنت ایران ناراضی بودند، از اطاعت محمدشاه سر باز زدند. از جمله این افراد، محمدقلی میرزا و پسرش بدیعالزمان بودند که محمدشاه بعد از ورود به تهران، میرزا فضلالله علیآبادی را به استمالت ملکآرا و اهالی دارالمرز مأمور كرد. نواب ملکآرا که به ارشاد اسناد عقل با دولت علیه، حلقه اخلاص بر در محنت میزد، پسر خویش بدیعالزمان میرزا صاحب اختیار استرآباد را احضار کرد.
بعد از آن، هر دوی این افراد، به همدان تبعید شدند که سرانجام پس از سالها دوری، به تهران احضار و در دارالخلافه مشغول به خدمت شدند. فرمانهای محمدشاه نشانگر آن است که عباسخان برای مدتی بیگلربیگی استرآباد بوده است، چنانچه در یکی از فرمانها، او سرکردگی دسته مقصودلو را پس از شهادت حاجی میرزا محمدخان مقصودلو به پسرش عبدالصمدخان میدهد.
عباسخان دارای باغی در استرآباد معروف به باغ عباسخانی بود. محمدناصرخان، یکی دیگر از حکمرانان عصر محمدشاه بود که در فرمانی، شاه به او دستور میدهد که دو قریه میرمحله و چوپانی را که سید فضلالله مجتهد میگوید از موقوفات اجدادی اوست و دیگر به خلاف حساب تصرف کردهاند، بگیرد و به تصرف ایشان بدهد تا حقالتولیه و مداخل موقوفه دهات مذکور را صرف معیشت خود نماید.
واگذاری آشوراده به روسها و تلاش برای تأسیس بیمارستان در آن، همچنین ماجرای قتل روسها در ایام میلاد مسیح توسط ترکمنها، از وقایع دورهي محمدشاه در استرآباد بود.
یکی دیگر از وقایع استرآباد در این دوره، ادعای حضرت ایشان بود. در این دوره، به نوشتهی رضاقلیخان هدایت، «قیاتخان نامی جعفر بایلی از ممر راهزنی و راه اهریمن، صاحب ثروت و مکنت تمام گشته، اشرار را به خود مایل و راغب و معاشر و مصاحب ساخته، جزیرهی چرکن را که جزایری است از جزایر بحر خزر را وسع و به واسطهی معادن نفت و نمک از سایر جزایر اولی و انفع و گرداگردش شش فرسنگ و در برابر بندر بادکوبه واقع، مأمن ساخته و کشتیهای کوچک به دست آورده، در آن جزیره به رسم شرارت و اسم تجارت سکنا گرفته بود و چون از نفت و نمک ولایت مازندران و دشت گرگان، بندر بادکوبه را گریزی نیست، در اندک مدتی از این رهگذر، دولتی و ثروتی فراهم کرده و جماعتی از تراکمه را مطیع خود ساخته، به حکام استرآباد چندان متابعتی نمیکرد و به بهانهی آمد و شد در دریا و جزیره و سفر بادکوبه، به اسرایی که از گوشه و کنار به دست میآورد، به ساکنین آن دیار میفروخت و درهم و دینار میاندوخت. در هنگام اجرای تکالیف حکام استرآباد، خود را وابسته به دولت بهیه روسیه خواندن و همچنین بالعکس.»
بعد از عزل محمدناصرخان، سلیمانخان حکمران استرآباد میشود.
کیث ادوارد ابوت در سال 1844م به استرآباد سفر میکند و گزارشی از وضعیت آن میدهد.
رضاقلیخان هدایت در کتاب خود، خبر از عزیمت سلطان محمدشاه قاجار به ولایت گرگان و اترک به عزم تنبیه متمردان گوکلان و یموت میدهد که در نتیجهی آن، عباسخان قاجار بیگلربیگی استرآباد با سران و بزرگان تراکمه به خاکسپاری تبارک رسید.
دوران حکومت 50 سالهی ناصرالدینشاه، استرآباد شاهد حوادث مختلف بود. در این مدت، افراد مختلفی حکمرانی این ایالت را بر عهده داشتند.
عباسمیرزا ملکآرا، پسر محمدشاه که در ابتدای سلطنت ناصرالدینشاه به بغداد تبعید شده بود، به ایران بازگشت و براي مدتی به حکومت قزوین و استرآباد و وزارت تجارت منصوب شد. بعدها فرزندش محمد میرزا نیز لقب ملکآرا یافت. گزارش شده شاهزاده ملکآرا بعد از ورود، همه روزه به امرسان قشون از سواره و پیاده و رساندن مواجب و جیرهی آنها اشتغال دارند و محمد خان نائب آجودان نیز همه روزه حاضر است و تنخواه را نفر به نفر به آحاد قشون میدهند و لشکرنویسها ثبت میکنند ...، طایفهی تیغی که سیاست شدند، سایر طوایف دسته به دسته میآیند و قبول خدمت کرده، خلعت و التفات دیده، مراجعت نمایند.
از جمله مسائل دوران ناصرالدینشاه، حملهی ترکمنها به روسها بود که عوامل دولت روسیه، مهدیقلی خان را در این امر مقصر دانسته و خواستار عزل وی شدند که در نهایت، اینگونه هم شد و میرزا تقی خان امیرکبیر، میرزا اسماعیل نام را در استرآباد حاکم كرد.
محمدولیخان تنکابنی از جمله کسانی بود که چندین بار در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدین شاه حاکم استرآباد شد. یکی از مسائل مهم دورهي محمدولیخان، مسألهی ترکمنها بود. «منتسبان نقدعلیخان یموت را آگاهی داده، جمعی به اعانت رضاقلیخان و همراهان فرستاد، ایشان را به خانهی خویش آوردند. از آنجا، بیگلربیگی را اطلاع حاصل آمد قلیچخان را مأمور گردانیده، ایشان را به استرآباد رسانید.»
محمدجعفر خورموجی در مورد وقایع سال 1268ق مینویسد: «افراسیابخان نودینی [نردینی] و محمدولیخان بیگلربیگی استرآباد به مدافعه آنان [ترکمانان] شتافته، بعد از مقابله و مقاتله بر ترکمانان، به هزیمت شدند.»
«محمدولی خان، در زمان حکمرانی خود، گرگان را به فرمان شاه قاجار بنیان نهاد و چند ماه، روزی 1000 مرد مزدور به کار میگرفت تا روز 28 ماه شوال، آن بنیان را به پایان برده، سدی سدید برکشید و خود با 3 هزار سواره و پیاده در کنار قلعه سلطانآباد که هم به امر پادشاه بنا کرده بود، لشکرگاه کرد.»
محمدولی خان بعد از شنیدن خبر درگذشت امپراطور اعظم روسیه و جلوس اعلیحضرت جدید، برای ادای تعزیت و تهنیت به چاپاری به استرآباد آمده، خود با چند نفر از اعاظم به کنسولگری رفته، ادای مراسم تعزیت و تهنیت نموده، مراجعت کرده است.
وی در سال 1308ق، با درجه امیر تومانی سرلشکری و دادن پیشکشی به شاه، حاکم استرآباد شده که حکومت وی در استرآباد بیش از یکسال طول نکشید. او در سال 1309ق، معزول و میرزا حشمتالدوله به حکومت آنجا تعیین و فرستاده شد.
تصرف املاک خالصه استرآباد به عنوان داشتن فرمان از ناصرالدینشاه و اجاره دادن املاک خود به روس و برافراشتن بیرق روس در املاک خود، یکی از کارهای اوست.
جعفرقلیخان شادلو، حکمران دیگر استرآباد در دوران ناصرالدینشاه بود. وی برادر سبحانعلی و محمدرحیمخان بود. زمانی که ترکمنهای تکه به سرداری محمدسردار، در استرآباد به تاخت و تاز مشغول بودند، جعفرقلیخان ایلخانی، حاکم استرآباد، با جهانسوز میرزا به اوبههای ترکمن تاخته و بسیاری را کشتند و جمعی را به اسیری بردند. همین امر سبب شد تا ایلخان یک قبضه شمشیر مرصّع به او هدیه بدهد. گفته شده است اهالی استرآباد از او استقبال خوبی کرده و یک فرسخ برای ورود او صف کشیدند.
نویسندهی کتاب حقایقالاخبار ناصری دربارهي حوادث سال 1272ق مینویسد: «در این سالها، ترکمانان تکه که در ظللوای محمد سردار به سر میبردند، به تاخت و تاز استرآباد سربرآوردند.»
به نوشتهی اعتمادالسلطنه، شاه «حکومت مازندران و استرآباد را به نواب حاجی کیومرث میرزا، ایلخانی ایل جلیل قاجار مرحمت فرمودند. نواب معزیالیه را ملقب به ملکآرا نمودند و نیابت این ایالت به امیرزاده هوشنگ و میرزا پسر نواب ملکآرا تفویض شد.»
در سال 1277ق / 1860م، حضرت والا، شاهنشاه زاده اعظم مسعود میرزا ملقب به یمینالدوله، به حکمرانی مازندران و استرآباد منصوب شد.
محمدناصرخان قاجار دولو مشهور به ظهیرالدوله، یکی دیگر از افرادی است که در سال 1278ق به حکومت استرآباد، شاهرود، بسطام و ... برقرار شد. وی پسر سردار محمدابراهیمخان از طایفهی دولوی قاجار است که در زمان محمدشاه نيز از امرای قاجاری بود. پسر محمدناصرخان به نام میرزاعلیخان دارای لقب ظهیرالدوله بود که داماد ناصرالدین هم شد. در سال 1319ق، امور حکومت مازندران به او واگذار شد.
میرزا محمدخان سپهسالار، پسر دوم امیرخان سردار در سال 1280ق، از سوي ناصرالدینشاه مأمور نظم استرآباد شد. واقعهی مرو سبب شد تا شاه او را برای سرکوبی ترکمنها به منطقه بفرستد و میرزا محمدخان، ترکمان یموت و گوکلان را سرکوب كرد و 56 نفر از رؤسای آنان را به چمن کالپوش، محل توقف اردوی حکومتی برد و مجبور كرد تا مالیات عقبافتاده را بدهند. ناصرالدینشاه هم در قبال این کار، یک حلقه انگشتری به او هدیه داد.
انوشیروانخان یمینالملک معروف به خانسالار اعتضادالدوله از جمله کسانی است که پس از سلطان میرزا یمینالدوله در سال 1284ق، به همراه شاه به استرآباد میآید و حکومت این نواحی به او داده میشود. اعتمادالسلطنه در تاریخ منتظم ناصری خبر از حکومت جناب سپهسالار در استرآباد و ... میدهد.
همچنین از حاجی کیومرث میرزا ملکآرا به عنوان یکی دیگر از حکمرانان نام برده شده است.
اعتمادالسلطنه در مورد وقایع این دوره مینویسد: «از استرآباد خبر رسید که مراد ملقب به ایشان به سمت آققلعه تاخته و با نواب ملکآرا جنگ در انداخته و جناب حاجی ملارضای رئیسالعلما در این جنگ به درجهی شهادت فایض گردیده و خود ملکآرا با معدودی در خانهی آدینه جان که از خدمتگزاران دولت است، متحصن گردید. محمد میرزا، پسر نواب معزیالیه زخم گلوله و شمشیر برداشته و چون جمعیت نواب ملکآرا کم و تراکمه چندین هزار نفرند، پیشرفتی برای او حاصل نشده است. دو ساعت از شب رفته، چاپاری از دارالخلافه رسیده، مژده داد که نواب ملکآرا، غالب و تراکمه منهزم و ایشان به تیر خود نواب معظم کشته شده است.»
مصطفیقلیخان میرپنج، یکی دیگر از حکمرانان استرآباد در عصر ناصری است. در زمان او، اردوی دولتی وارد شهر شدند. رعایای یموت همه روزه برای کارهای شخصی خود به شهر نزد میرپنج میآیند. در باب تدخین تریاک از حکومت قدغن سخت شده است. در سندی متعلق به این دوره، از برقراری نظم و عدم تفاوت نرخ اجناس صحبت شده است. از اعتضادالدوله هم به عنوان حکمران ایالت استرآباد نام برده شد که پس از درگذشت وی در سال 1285ق، حکومت استرآباد به عهدهی اعتمادالدوله گذاشته شد.
ساعدالدوله حبیباللهخان سرتیپ، یکی دیگر از حکمرانان عصر ناصری بود که هنگام ورود، مورد استقبال 500 نفر از ریشسفیدان و یوزباشیهای یموت، اعم از آتابای و جعفربای و داز قرار گرفت. هم اوست که به ملاحظهی ورود کنسول جدید روسی، یک شب از کنسولهای انگلیس و روس دعوت کرده، مهمان خود نمودند.
یارمحمدخان سهامالدوله از جمله حکمرانانی بود که علاوه بر بجنورد، حکومت استرآباد را هم بر عهده داشت. به نوشتهی منتخبالتواریخ در سال 1310ق، میرزا عبداللهخان میرپنجه و در سال 1311، عمیدالدوله کیومرث میرزا حاکم استرآباد شدند. در فرمانی که در ذیالعقده الحرام سال 1311 از سوي ناصرالدینشاه برای عمیدالدوله صادر شده، از او خواسته شد تا «برای اعمال و مباشرین بلوک سند رستاق که قراءیساق و گرجیمحله را که ملکی آقای حاجی آقا مفیدی است، از قرار احکام سابق از جمیع عوارضات دیوانی مرفوع القلم بدانند.»
در سال 1313ق، امیرخان سردار، والی استرآباد، گرگان، شاهرود، بسطام و دامغان بود که در همین سال، وی بر حسب لیاقت، به لقب سردار معظم ملقب شد.
وی پدر امیراعظم است که به هنگام ترور ناصرالدینشاه، حکمران ایالت استرآباد بود. ناصرالدینشاه، در مدت زمامداری خود، فرامین مختلفی را صادر کرد، از جمله واگذاری قریه للـهدوین به ملکیت حاجی سید محمد طاهر، بنا به تقاضای نصرالسلطنه امیر تومان و حکمران استرآباد در سال 1309ق.
فرمان ناصرالدینشاه قاجار برای حاکم استرآباد که یکصد خروار خانوار دیوانی عبدالصمدخان مقصودلو را جنسی و مابقی را از قرار خرواری یک تومان نقدی بدهند.
ناصرالدینشاه در مدت زمامداری خود، به استرآباد سفر کرد و از طریق راه شاهکوه به سمت خراسان رفت. به نوشتهی اعتمادالسلطنه، استرآباد در سال 1298ق شاهد زلزله بود.
در مدت حکومت ناصرالدینشاه، سیاحان بسیاری به استرآباد آمدند. چارلز فرانسیس مکنزی، کلنل لوات، جرج کرزن، سایکس، خانیکوف، ملگونف، بُهلـر، اورسل، وامبری و کلنل ییت از جمله سیاحان مشهوری هستند که آثاری از خود بر جای گذاشتند که در شناخت این دوره از تاریخ استرآباد به ما کمک بسیاری میکند.
به نوشتهی افضلالتواریخ، شاهزاده وجیهاللهمیرزا سردار معظمبن شاهزاده عضدالدوله در سال 1314ق، شاهزاده جهانسوز میرزا امیرنویان در سال 1314ق و ولیخان نصرالسلطنه در سال 1315ق حاكم استرآباد شدند. پس از آن، ساعدالدوله سردار، پدر ولیخان نصرالسلطنه به حکمرانی استرآباد و گرگان درآمد.
در سال 1317ق، میرزا احدخان علاءالدوله والی مازندران، نظر به اهمیت استرآباد و گرگان و ترکمان حسبالاراده همایونی به حکمرانی استرآباد و گرگان منصوب گشته، از مازندران انتقال بدان حوزه ایالت نمودند.
عبدالحسین خام ملک مورخین در مورد وقایع سال 1317 مینویسد: «علاءالدوله حاکم استرآباد، سنگهای کسبه استرآباد را تماماً از آهن ساخته، به مهر شیر و خورشید مختوم نموده که دیگر کم نتوانند فروخت. بعضی از اغنام و احشامی که تراکمه از استرآباد و دهاتش به یغما برده بودند، علاءالدوله این اوقات پس گرفت.»
همچنین محمدصادقخان قاجار شامبیاتی در سال 1318ق و نواب والاحاجی سیفالدوله در سال 1319ق، به حکومت استرآباد منصوب شدند.
در سال 1323ق، محمدولیخان به حکومت استرآباد مأمور شد که از سوي خود، سردار منصور را به ریاست اجارهداری یا مقاطعهکاری برقرار کرد.
آقابالاخان سردار افخم در فاصله سالهای 23-1320ق، حکمران استرآباد بود. او برای اولین بار مدرسه ملی جدید را ایجاد كرد. در سال 1323ق، محمدولی خان به حکومت استرآباد مأمور شد. وقایع مربوط به شکلگیری مشروطیت استرآباد در سالهای پایانی حكومت مظفرالدین در استرآباد شکل گرفت. (نک: مشروطیت در استرآباد)
از شاهزاده وجیهاللهمیرزاسیفالدوله معروف به امیرخان، شاهزاده جهانسوزمیرزا امیرنویان، محمدولیخان تنکابنی، ساعدالدوله و میرزا احمدخان علاءالدوله به عنوان حکمرانان دوره محمدعليشاه یاد كردهاند.
سردار معظم یکی از حکمرانان دورهي محمدعلیشاه است. در گزارش وکیلالدوله مقصودلو آمده است: «مشیرالسلطنه به خوانین و صاحب منصبان استرآباد تلگراف نمودند. صاحبالامر اعلی حضرت همایونی میرزا محمدخان سردار مفخم به حکومت استرآباد برقرار گردید. به همین زودی، به آن صوب خواهند آمد و تمام خوانین استرآباد و ... تلگراف گفتند، پنج تیر شلیک توپ شد. او متهم شماره دو در ماجرای فروش دختران قوچان بود. این سالها اوج فعالیتهای مشروطهخواهان در استرآباد بود. سعدالله ایلخانی هم مدتی حاکم استرآباد بود.
با سقوط محمدعلیشاه، امیراعظم به حکومت استرآباد منصوب و ورود او به ایالت همراه با استقبال مشروطهخواهان بود، زیرا امیراعظم از جمله مشروطهخواهان بود. به نوشتهی ناظمالاسلام امیراعظم، با عقلا و اصلاحخواهان متحد و از اول تا آخر در خدمت به وطن و ملت و استقلال مملکت ساعی و جاهد بود.
تا آمدن امیراعظم به ایالت استرآباد، اعتصامالملک امورات را انجام میداد. همچنین تا سال 1296ش، محمدباقرخان سردار رفیع و میرزا محمدخان سردار افخم، هر یک مدتی ریاست و حکمرانی کردند. یکی از حوادث مهم این دوره، آمدن محمدعلیشاه معزول به استرآباد و تلاش او برای گرفتن تاج و تخت از دست رفته بود که ناکام ماند.
• وضعیت اقتصادی
اقتصاد ایالت استرآباد تحتتأثیر عوامل آب و هوایی، حاصلخیزی خاک، موقعیت جغرافیایی، همسایگی با روسیه و ... بود. از این رو، ساکنان این ایالت همواره به کشاورزی، ماهیگیری، دامداری و تجارت میپرداختند. در کنار این کارها، کسانی هم بودند که کارهای خدماتی و صنعتی از نوع سنتی آن را انجام میدادند.
الف) کشاورزی
بیشتر مردم یکجانشین این ایالت در روستاها بودند و به كشاورزي میپرداختند. بسیاری از این کشاورزان در زمینهای متعلق به اربابان مشغول کشت و زرع بودند. این زمینها به صورت اموال شخصی، تیول و وقف در اختیار مالکان قرار داشت. فرامین موجود نشانگر آن است که سلاطین قاجار، زمین را به مالکان میدادند، چنانچه شاهزاده ملکآرا، حکمران مازندران و استرآباد، 6 قریه چوپلانی واقع در استرآباد رستاق را به سادات واگذار کرد و یا ناصرالدینشاه به تقاضای نصرالسلطنه، قریه للـهدوین را به حاجیسیدطاهر واگذار کرد.
لمبتون به نقل از فریزر مینویسد: «هیچ طبقه از مردم را نمیتوان یافت که به قدر دهقانان و برزگران محنتزده و ستمکش باشند. پیوسته به زور از آنان مال میستانند و بر آنان ستم میکنند. دهقانان را از این بین گریزی نیست و آنچه بیشتر دل آدمی را به درد میآورد، آن است که این ظلم و ستم را نه از حیث کمیت، پایانی است و نه از نظر کیفیت، زیرا کسی نمیداند که چگونه و چقدر ممکن است بیاخطار قبلی، از او پول بخواهد.»
نظام تولید کشاورزی، بر اساس اقتصاد ارباب و رعیتی بود. بخش قابل توجهی از درآمد ایالت هم از این راه تأمین میشد. به نوشتهی کرزن «گندم، جو و برنج محصولات عمدهی آنجا [استرآباد] است و اجارهی زمین زیرکشت، هکتاری فقط 8 شیلینگ است. تقسیم املاک به حصبههای متساوی، بین افراد مرد و زن هر خانواده، قانونی ارثی ارضی است. از این رو، قطعات زیادی از املاک که از ابتدا هم وسعت کافی نداشته، به قطعههای جزء تقسیم گردیده و بعضی از کشتزارهای 6 هکتاری، در حدود نه نفر مالک داشته است.»
اقتصاد ایالت سبب شده بود تا از کل درآمد 21038 تومان این ایالت، مبلغ 9640 تومان از راه كشاورزي تأمین میشد که عبارت بودند از: برنج شلتوک 7843 خروار و 17 من و 18 سیر [به قیمت هر خروار] 12 قران (از قرار خروار = 90 من تبریز) 9412 تومان، يك قران و 135 دینار، ابریشم 76 من تبریز و 12 سیر از قرار منی 3 تومان، 228 تومان = 9 قران.
مردم استرآباد با توجه به وجود آب، بیشتر به کشت شالی، گندم و جو مشغول بودند. افزون بر این، آنها به کار ابریشم و کاشت درختان (باغداری) اشتغال داشتند. چنانچه «در بلوک انزان 15500 (20 من شاهی)، برنج و 2200 من ابریشم به عمل میآید. مقدار زیادی گردو و درخت شمشاد دارد و در آنجا الیجه و ... میبافند.»
به گفتهی کرزن، برنج مادهی اصلی خوراک روزانهی مردم است و میگویند که مردها 10اوسن موقع صبح و 22 اوسن ناهار و 22 اوسن هم موقع شام از آن صرف میکنند که روی هم، کار ناقابلی است. همچنین به نوشتهی بارنز، در استرآباد، لیمو، پرتقال، انجیر و میوههای گرمسیری به عمل میآید. به نوشته ملگونف، در رادکان انواع درختان انار، گلابی، توت و ... وجود دارد.
علاوه بر کشاورزی، مردم یكجانشین ایالت استرآباد به دامداری هم مشغول بودند. دربارهي کردمحله، مرکز بلوک سدن استرآباد نوشتند: در قدیم اهالی آن تقریباً 1000 رأس گاومیش داشتند.
کلنل لوات دربارهي روستای حاجیآباد مینویسد: «رعایای این ده، همه با مکنت هستند. گوسفند و گاو زیادی دارند و به علاوه زنبورعسل دارند که عسل مصفا میدهد و سالیان سال، مبالغی از عسلفروشی منفعت میبرند.»
در کنار کشت و زرع، میتوان به صنایع این ایالت نیز اشاره كرد. استرآبادیها «نمد را خوب میمالند و [در آنجا] 10 کارخانه صابونپزی و روغن کنجدگیری وجود دارد و صنایع معمولی ولایتی، تجاری، خراطی، خیاطی، کفشدوزی و ... به فراخور حال دارند. از منسوجات در شهر بینصیباند. الجه رامیان و سرخونکلا بر سایر دهات تفوق دارد.»
کرزن، از صابونپزی و ساختن باروت به عنوان صنایع عمدهی محلی یاد میکند و مینویسد: «صنعت اولی، طرز خیلی مقدماتی و نامناسبی است. پتاسی که در آن به کار میبرند، از گیاهی است که در سواحل اترک میروید. این محصول از لحاظ جنس یا خاصیت قابل صدور نیست. باروت با گوگردی از بادکوبه و نیتراتی که از مشهد میآورند، ساخته میشوند و زغال را از چوب بید محلی تهیه میکنند. مقداری هم فرش نمدی از پشم شتر و بز و گوسفند میبافند.» به نوشتهی ملگونف، در شاهکوه هم نمد و جاجیم میبافتند.
ترکمنهای این ایالت به دو گروه «چاروا» و «چمور» تقسیم میشدند. چاروا که همان چهارپاداران هستند، مال، شتر و حشم داشتند، ولی مردم چمور، شتر نداشتند.
برخلاف دامداری که در میان تراکمه پررونق بود، کشاورزی چندان رونقی در میان آنها نداشت و فقط بخش کوچکی از جامعهي آن روز ترکمن به آن میپرداخت. به علت حاصلخیزی خاک در دشت، کشاورزی آن سرزمین به قدری آسان است که زحمتی ندارد. هر طایفه که در هر نقطه سکنا گرفتهاند، اطراف آن صحرا، یورت مشخص یا موروثی آن طایفه خواهد بود. زمین قابل و لایق آن حول و حوش را مشخص میکنند و با اسب یا مادیان شخم مختصری به آن زمین زده و تخم میپاشند و تمام محصول آنها دیم است.
زمان برداشت، هم زن و هم مرد کمک کرده، خرمن هر «اُبـه» را برمیدارند، شـوه و کوت نمیدهند. پس از برداشت خرمن، گوسفند و شتر آن اُبـه از ته خرمن چرا کرده، زمین هم قابل میشود. عمده محصولات تراکمه هم گندم و جو بود که در دشتهای وسیع کاشته میشد. ترکمنها در کنار دامداری، به بافت قالی و قالیچه، گلیم، خورجین و نمد هم مشغول بودند که بیشتر حاصل کار زنان است.
ب) تجارت
در کنار کشاورزی و دامداری، تجارت در ایالت استرآباد پررونق بود. نقش تجار در روابط اقتصادی و بعدها تحولات اجتماعی (مشروطیت) قابل توجه است.
الکس بارنز، در سفرنامهی خود به نقل از هانـوی مینویسد: «در آغاز قرن گذشته [قرن هجدهم]، استرآباد یکی از بازارهای مهم تجارت بوده است، ولی آن وفور نعمت از میان رفته است.»
محمدعلی قورخانچی در گزارش خود مینویسد: وضع تجارت استرآباد بر چند قسم بود. تجار اهالی استرآباد اغلب با یموت مبادله و معاوضه جنسی نمودند. آنها قند و چای، تنباکو، شالی، برنج و بعضی قماش روسی میدهند، در عوض، گندم، جو، کره، نمـد، اسب، آقاری، قالیچه، خورجین و گلیم میگیرند و بعد خودشان به اقتضای صرفهی تجاری، هر کجا مقتضی میدانند، میفرستند. ترکمنها هم با اغلب دهات و رعایا معاوضه دارند. شالی و پنبه و کنجد پیش خرید کرده، جنس و ... عوض میدهند. کلیه داد و ستد تجار استرآباد با تجار مسیحی است که در بندرگـز هستند و بیشتر تجار مسیحی با تجار استرآبادی، تجارت پنبه، پوست، کنجد، شالی و برنج میکنند و اول کسب تجار، داد و ستد قند و چای و شکر و همه قسم پارچههای روسی و خرازی و بلورآلات است.
کانون تجارت در استرآباد، بندرجـز، آشوراده و شهر استرآباد بود.
آشوراده اگرچه از دورهی محمدشاه در اختیار روسها قرار گرفت و پایگاه نظامی روسیه در آن مستقر شد، در تجارت این دوره دارای نقش بود. مکنزی در گزارش خود مینویسد: «در آشوراده، شعبه کمپانی جدید روسها دارای مغازه و انبارهایی بود که فقط نوع [پَت] آهن و اشیای شیشهای و سماورهای برنزی و پارچهی چیت از نوع پَت و اشیای مختلف دیگر مانند عینک و ... برای فروش داشت.»
در بندرگز، تجار ایرانی و روسی مستقر بودند. شرکتهای روسی در این بندر مستقر و کشتیهایی به سواحل مازندران و گیلان تا آستارا، همچنین سواحل شرق (چکشلر و حسینقلی) و سواحل شمالی دریای مازندران (حاجیطرخان، بادکوبه، هشترخان و ...) در رفتوآمد بودند. این بندر از طریق خشکی، راههایی به شاهرود و استرآباد داشت.
به نوشتهی ملگونف، کالاهایی که به کرانهی گز آورده میشدند، عبارتند از: پنبه، روناس، کشمش، کشمش سبز، مویز، کشمش طایفه که نوعی کشمش بومی است و همچنین قیسی و آلوبخارا، مغز بادام و بادام با پوست، بادام کاغذی، انواع گردو با پوست کلفت و نازک، خرمـا و خرمای سیاه از دامغان و هرات، نیل و ... . کالاهایی که ایرانیان و ترکمنها میفروشند، عبارتند از: گندم ترکمنی و ایرانی و انواع پوست مانند پوست روباه، دله، شغال، سگ آبی و نیز پشم شسته و نشسته. ترکمنها در خلیج استرآباد، انواع ماهی از جمله اوزونبرون و همچنین خاویاری میخرند و از جزیره چلهکن، قیل (قیر) نفت و نمک به اینجا میآورند و علاوه بر این، ترکمنها به مقدار کم، قالی، خورجین و ... نیز عرضه میکنند. کالاهای شاهرودی کلاً با آهن معاوضه میشود و ترکمنها بهای آن را پیشاپیش و نقداً میپردازند.
گمیشدفه یکی دیگر از کانونهای تجاری استرآباد بود. ترکمنها از گمیشدفه از دو طریق به تجارت میپرداختند: راه خشکی و راه دریایی. آنها از طریق راه خشکی با شهرهای بخارا و سمرقند رفتوآمد داشتند. مکنزی در سفرنامهی خود مینویسد: ترکمنهای یموت، گوسفند، گاو و بردههای ایرانی به تجار چین میفروختند.
البته رابطهی تراکمه با اهالی خیوه و بخارا فقط اقتصادی نبود، بلکه ابعاد فرهنگی هم داشت، چنانچه تعدادی از آنها در مراکز دینی بخارا به تحصیل علوم دینی اشتغال داشتند.
تراکمه با اهالی استرآباد هم معاملاتی داشتند. تجار استرآبادی از آنها روغن، کنجد، باروت، ریشه روناس، جبـه (از ابریشم و نخ)، اسب، لباس، فرش، خورجین، شتر و اسب، زین و برگ اسب که ترکمنها میسازند، جبـه، برنج، پوستین بخارا و صابون خریداری میکردند.
از جمله کالاهایی که ترکمنها به فروش آن اقدام میکردند، نمک و نفت بود که روسها تمایل زیادی به کنترل این دو کالا داشتند. روسها شخصی به نام خدرخان، فرزند قیات خان را برای کنترل خرید و فروش نفت و نمک انتخاب کردند.
آقا محمد آقای مازندرانی که از پیش عهدهدار نفت و نمک مازندران بود، همچنین چرکسخان که از سوی حکومت ایران در بین ترکمنها نفوذ داشت، با قیاتخان و حامیان روسی وی مخالف بودند، این امر سبب ایجاد اختلاف بین ترکمنها شد. همچنین ترکمنها نفت را از گموشتپه وارد استرآباد و به شاهرود حمل میكردند.
یکی از کالاهایی که ترکمنان از اهالی استرآباد میخریدند، توتون و سیگار بود. تراکمه جعفربای ساکن گموشتپه و خواجهنفس به عنوان تجارت از بندر جزو استرآباد، خرید توتون و سیگار نموده، به سمت کراسنودسکی و بادکوبه برده، با تفنگ پنج تیره تجارتی روسی معاوضه میكردند. آنها با گیلان نيز روابط داشتند. چنانچه گزارش شد: 10 نفر تراکمه ساکن گموشتپه و خواجهنفس برای خرید برنج به گیلان رفتند.
در میان تراکمه یموت، جعفربایها در زمینه تجارت بیشتر فعال بودند. تقریباً تمامی تجارت ترکمنها، توسط افراد این طایفه انجام میشد. نه فقط یموتها، گوکلانها نيز در امر تجارت فعال بودند.
رابینو، دربارهي گوکلانها مینویسد: مردم گوکلان افرادی کشاورزند و در عادات خود مانند بادیهنشینان هستند. با روسیه، تجارت گاو، گوسفند و پارچهی ابریشمی دارند و درخت توت پرورش میدهند و کرم ابریشم تربیت میکنند و قدری نیز تریاک میکارند و به استعمال آن نیز سخت معتادند و مانند ترکمنهای دیگر، مساعی و کاری نیستند. مصنوعات ایشان فقط نمد و فرشهای زیر و مقداری پارچه ابریشمی است.
از نظر رابینو، دسته گوکلان پیوسته از افراد یموت در هراسند و با کردهای بجنورد، حاجیلر، کبودجامه و سایر سکنهی حدود شهر استرآباد میانهی خوبی ندارند.
رابینو، آهن، ظروف مسی، چینی، قلیان، فنجان، قوطیهای چدنی و دیگ برای ترکمنها را از جمله کالاهایی میداند که از روسیه وارد ایران میشد که البته حجم معاملات روس در استرآباد، سالانه بیش از 10 هزار ریال روبل نقره نیست.
شهر استرآباد از جمله کانونهای اصلی تجارت بود. وجود راههای مواصلاتی متعدد با شاهرود سبب رونق تجارت این شهر شده بود. بازار کهنه و بعدها بازار نو (نعلبندان)، قطب اصلی تجارت این شهر بود.محمدعلی قورخانچی، تعداد مغازههای موجود در شهر استرآباد را هم «پانصد باب» برآورد کرده است.
مکنزی دربارهي بازارچه استرآباد مینویسد: ظاهراً بازارچهی استرآباد محقر است، ولی خواربار نسبتاً فراوان است و از گیلان ارزانتر است. باید اضافه کنم که قیمتها در گیلان از تهران گرانتر است.
به نوشتهی قورخانچی، معروفترین تجار استرآباد «جناب حاجیسیدمفید، آقا محمدتقی، آقا محمدرضا، حاج عیسی، حاج عیسی کلانتری، حاجی محمد اسماعیل، میرزا اسماعیل امینی، میرزا داوود اسماعیل امینی، میرزا داوود خان گرجی، حاجی ذکریا، حاجی ابراهیم، حاجی محمدمهدی» بودند.
• وضعیت فرهنگی
مسائل فرهنگی ایالت استرآباد را باید به دو دورهي متفاوت دستهبندی کرد. آنچه که میتواند مبنای این تقسیمبندی قرار گیرد، تحولات مربوط به مشروطیت و بازتابهای آن در ایالت، به ویژه در شهر استرآباد است. انقلاب مشروطه سرآغاز تحولات شگرف در جامعهی ایران بود. در پی این انقلاب بود که آگاهیهای مردم افزایش یافت و نهادهای جدید تمدنی شکل گرفتند. تا پیش از آن، تمامی ساختارهای جامعه، کاملاً سنتی و قدیمی بود. آموزش در جامعه به شکل «مکتبخانهای» رواج داشت، چنانچه در سطح شهر استرآباد، چند مدرسه وجود داشت که به آموزش دینی میپرداختند. فرانسیس مکنزی و ملگونف، در سفرنامههای خود از 7 مدرسه استرآباد یاد میکنند.
محمدعلی قورخانچی در نخبه سیفیه، از معروفترین مدارس استرآباد اینگونه نام میبرد: مدرسه آقامحسن، مدرسه سادات، مدرسه حاجی محمدصالح، مدرسه حاج محمدتقی خان، مدرسه دارالشفا، مدرسه حضرت مستطاب اشرف ارفع والا آقای امیرخان و مدرسه سردار سپهسالار.
رابینو، تعداد مدارس شهر استرآباد را 8 باب ذکر میکند که اسامی آنها عبارتند از: دارالشفا، حاجی ملارضا، سپهسالار، حاجی محمدتقی، آقا حسین عمادیه، دروازهنو، سادات و حاجی محمدصالح.
برخلاف شهر استرآباد که دارای مدارس متعدد بود، از وجود مدرسه در میان ترکمنها، گزارشی دیده نشده است. علت این امر را باید در زندگی ایلاتی ترکمنها جست. اما محمدعلی قورخانچی، در گزارش خود دربارهی مدرسه میان ترکمنها مینویسد: «در طایفهی یلقی، مدرسهای دایر که طلّاب تحصیل خط ترک و عقاید مینمایند، ولی در میان طایفهی جعفربای، ابواب سعادت مفتوح و اطفال آن طایفه، با کمال خوشبختی تحصیل میکنند. دو مدرسه عالی و مزیّن از چوب [که] ترکمنها از روسیه وارد کردهاند و خیلی مواظباند.» معروفترین و مهمترین مدرسهای که در عصر قاجار در میان قوم گوکلان تأسیس شد، مدرسه کریمایشان است.
عصر قاجار دارای علما، ادبا و مشاهیر معروفی بوده است که در علوم زمان خود تبحر داشتند. بیشترین اطلاعات در این زمینه را کتاب «شرححال علما و ادبای استرآباد» اثر محمدصالحبنمحمدتقیبن محمد اسماعیل استرآبادی، متخلص به «برهان» میدهد که در سال 1294ق نگاشته شد. «نسخه [اولیه] آن ابتدا متعلق به کتابخانه اعتضادالسلطنه، وزیر علوم بود و در سال 1298ق به کتابخانه محمدحسن خان ضیعالدوله منتقل شد و با رسائل دیگر در یک مجلد تجلید گردید و پس از سالهای دراز، به ملکیت کتابخانه ملک (حاج حسین آقا) درآمد و اکنون در آنجا به شماره 4330 محفوظ است.»
با توجه به تصمیم ناصرالدینشاه مبنی بر نگارش کتابی دربارهي علما، «بر سبیل اختصار تا عامهی ناس از آن بهرهور و متنفع شوند» و واگذاری آن به اعتضادالسلطنه، وزیر علوم و صنایع و معادن و تجارت، قرار بر این شد «اهل خبرت و بصیرت هر بلدی در این باب، آنچه را که میدانند و توانند و تعلق به بلد ایشان داشته باشد، در خیر تحریر درآورده ...، به دستور شاهزاده امیر تومان جهانسوز میرزا به محمدصالح واگذار شد.» او در کتاب شرححال علما و ادبای استرآبادی، 100 نفر از مشاهیر جرجان و استرآباد را از ابتدا تا زمان حیات به شرح زیر معرفی میکند:
1. آقا سیدعلی استرآبادی بن آقا محمد هادی دارای کتاب «مفتاحالجناح» در شرح دعای صباح.
2. سید مفید استرآبادی. او در زمان فتحعلیشاه «کافه امورات شرعیه در استرآباد به استحقاق متصدی بود.» در علم فقه و اصول و حدیث و سیر و تواریخ و حکایات سلف و قصص ماضین، کمال مهارت و صداقت داشت و در زهد و ورع و تقوا و عبادت و شبزندهداری و خوف و خشیت و بکاء بینالاقرآن ممتاز بود. سید مفید دارای رسائل عدیده در اصول عقاید فارسیه و عربیه و سفرنامه بود. او در طاعون بزرگ سال 1247ق در استرآباد درگذشت.
3. سید محمدتقی استرآبادی. نسبش به امام موسی کاظم(ع) میرسد و از شجره حاجی سیدمفید بود. مدتها در عتبات عالیات بود. اواخر عمر به مشهد رفت و در همانجا درگذشت.
4. سید آقا حاجی میرزا کوچک، سازندهی مسجدی در محله میدان که همواره در آن نماز جماعت میخواند. مدتها در تهران مستقر شد.
5. حاجی ملارضا استرآبادی، بنیانگذار مدرسه رضویه که در علم فقه و اصول و رجال و حدیث سمت استادی داشت. صاحب کتاب «شرح مفاتیح» و «مرشدالواعظین» است. او همچنین آبانباری متصل به مسجد در نزديكي دروازه مشهور به دروازه بسطام بنا كرد.
6. حاج ملاعبدالله استرآبادی. او در دولت شاه شهید آقا محمدشاه طالب ثراه و برخی از دولت خاقان در استرآباد به مرافعات و احکام شرعیه بالاستحقاق اشتغال داشت.
7. حاج ملاصالح استرآبادی از خانوادهي اهل علم بود. طرف غربی مسجد جامع روبهروی در مسجد دفن شد.
8. ملا آقا بابا الاسترآبادی، مرجع احکام شرعیه امام و در دولت خاقان به امور شرعیه استرآباد رسیدگی میكرد.
9. حاج ملاعباس علی استرآبادی، در عتبات عالیات درس خواند، سپس به استرآباد آمد. در ابتدا، از سوي آقا محسن شیخالاسلام استرآباد حمایت میشد که در آخر، خود کناره گرفت. برادرش کلانتر استرآباد بود.
10. ملا محمدتقی نوکنده استرآبادی. او علاوه بر فقه و اصول، مقدمات کتاب حافظ و مولانا رومی را تدریس میکرد که علما و مجتهدین زبان طعن بر او گشودند و صریحاً او را ترک و توبه دادند. از این رو، به دارالخلافه رفت و در همانجا درگذشت.
11. مولانا ملاابوعلی استرآبادی، مدرس مدرسه دارالشفای استرآباد که در كنار همان مدرسه خانه داشت. او 200 جلد کتاب را وقف بر علمای استرآباد كرد و شرط نمود از استرآباد بیرون نبرند.
12. میرزا محزون استرآبادی.
13. میرزا مشفق استرآبادی، صاحب دیوان.
14. میرزا مهجور استرآبادی، صاحب دیوان.
15. آقا کاظم بن آقا احمدبن آقا کاظم بن آقا احمد ابن آقا کاظم القاضی الاسترآبادی، از خاندان مشهور استرآبادی بودند. جدّ او از سوي کریمخان به عنوان قاضی استرآباد تعیین شده بود. آقا کاظم خط خوشی داشت و به امور شرعیه استرآباد متصدی بود.
16. آخوند ملا اسمعیل استرآبادی، مدرس مدرسه معروف به دربنو بود. از آثار او، تعلیقه به شرح لمعه است. دارای خطي خوش و طبع نظم در عربی و فارسی و مثنوی نان و پنیر بود. او در استرآباد درگذشت و در وادیالسلام دفن شد.
17. ملا محمد بن زلف علی استرآبادی، مدرس علم حکمت و کلام و بسیار شدیدالغضب بود.
18. ملامهدی الجزی استرآبادی. در علم فقه و اصول و حکمت و کلام و نجوم و هیأت کمال مهارت داشت. در استرآباد مدرس بود.
19. آخوند ملا حسن حاجیآبادی استرآبادی. در آغاز به روضهخوانی و ذکر مصیبت اشتغال داشت، ولی به جهت استعداد، در استرآباد و عتبات عالیات تحصیل کرد و در مسجد بازار بعد از نماز جماعت موعظه میکرد.
20. مولانا ملا علیاکیاری اصل استرآبادی المسکن، در عتبات عالیات درس خواند و در استرآباد موطن گردید و مدرس مدرسه دربنو شد.
21. ملا محمدجعفر استرآبادی، متولد نوکنده، بلوک انزان است. تحصیلات اولیه را در همانجا گذراند. بعد از آن به عتبات رفته، سپس به مازندران، خراسان و استرآباد مراجعت کرد. او در تهران ساکن و در همانجا درگذشت.
گفته شده است شریعتمداری را فتحعلیشاه با خود از قزوین به تهران آورد و او مدت 20 سال در تهران بود. استرآبادی به همراه سید محمد مجاهد و سید نصرالله استرآبادی، به جهاد با روسها شتافتند. او به دلیل توطئه شبخیه به هرات رفت و محمدشاه او را به تهران آورد و لقب شریعتمدار را به وی داد. شریعتمدار در سال 1264ق درگذشت و پیکرش در نجف دفن شد. فرزندان ملامحمد جعفر، اهل علم بودند، از جمله علی بن محمدجعفر شریعتمدار، جامع بین معقول و منقول و دارای بیش از 80 اثر بود. این دانشمند دینی در صنعت و دانش نوین نیز اختراع و ابداع به خرج داد و یک ساعت معروف به دزدگیر، یک تفنگ تهپر و قطبنما ساخت.
22. مولانا ملامصطفی التکی استرآبادی، پس از تحصیل در عتبات عالیات، به موطن خود بازگشت. کتب بسیاری از موقوفات جمع و به جهت اینکه خلفی نداشت، در کتابخانه سایر علما متفرق شد.
23. حاج ملاعبدالله کیوسری، او اصالتاً از کیوسر و هزارجریب است. پس از تحصیل، به استرآباد آمد و به تدریس پرداخت. در اواخر هم از استرآباد به مازندران رفت و در همانجا درگذشت.
24. ملا محمدعلی اشرفی استرآبادی، به مرض تب در قریه زیارت درگذشت و پس از انتقال در مسجد گلشن دفن شد.
25. حاج ملا اسمعیل. در فقه و علم طب مهارت داشت و خط نسخ را بسیار خوب مینوشت.
26. میرزا حسن طبیب استرآبادی. در علم طب و نجوم و اسطرلاب و حساب و تاریخ و قصص کمال مهارت داشت. او کتب بسیار در علوم مزبوره از عراق و فارس به دست آورده و در کتابخانه او بود و علوم مذکوره را تدریس میكرد.
27. آقا میرزا کوچک استرآبادی، طبیبالماهر و حاذق بود و به علم طب و عمل آن اشتغال داشت.
28. آقا میر مؤمن حسینی استرآبادی، استاد در طب بود و بيشتر معالجات را پس از تفکر و تدبر به استخاره عمل میکرد.
29. آخوند ملامحمد کاظم استرآبادی، در موسیقی به ويژه علمی و عملاً استاد ماهر بود.
30. حاج ملا محمدتقی استرآبادی، برادر کوچکتر آخوند ملا محمدکاظم بود. در سفری در زمان مراجعت به شام درگذشت.
31. ملازمان طبیب استرآبادی، اگر چندان علم و فضل تحصیل ننموده، لیکن به امر طب اشتغال داشت و در بيشتر معالجاتش موفق بود.
32. میرزا اسمعیلالشهیر به حسین قاقا. مراقب فضیلت نداشت، ولی در علم طب مداخله میکرد.
33. میرزاحسن کتولی استرآبادی، متخلص به سحابی. در لباس درویشان و قلندران، بيشتر شهرهاي ایران را سیاحت کرد و در اواخر عمر، این طایفه را ترک و اظهار ندامت نمود. بعد از وفات، او را در امامزاده شیخان کتول دفن کردند.
34. حاج ملا ابوالحسن استرآبادی، از عباد و زهاد و اوتاد بود. در خطیره سلطان حسین واعظ مزبور به تعلیم اطفال مشغول بود. پس از وفات در امامزاده مشهور به چهارشنبهای مدفون شد.
35. میرزا محمدحسین متخلص به اوفاء شاعر، او در زمان حکمرانی محمد ولیخان بیگلربیگی، زمانی که مفتخر به گرفتن شمشیری از دولت قاجار شد، اشعاری سرود. پس از مرگ، او را در قبرستان مسجد جامع دفن کردند.
36. ملا محمدهادی کردمحلی استرآبادی، دارای مرتبه علیه اجتهاد و صاحب فضل و سداد، بسیار خوشمشرب در فقاهت بود.
37. درویش لطفعلی استرآبادی. برادر آخوند ملا محمدهادی در کردمحله مشغول زندگی بود. در عهد جعفرقلیخان ایلخانی، به زعم برخی شرابخواران درگذشت.
38. حسن مست استرآبادی. فردی عامی بود، لیکن کم از اهل علم نبود، اغلب عمر خود را در لباس قلندری و سیاحت گذرانده بود.
39. آخوند ملایوسف الجزی استرآبادی، در حکمت و کلام صاحبنظر بود. مدتی در استرآباد بود و در تهران درگذشت.
40. میرزا مسیح استرآبادی.
41. سید حاج نصرالله استرآبادی.
42. آخوند ملا احمد احساب، علم جفر، علم اعداد و حروف را ميدانست.
43. آخوند ملا علیاکبر مشهور به جناب.
44. ملا محمدصالح جزی استرآبادی.
45. ملا احمدعلی کردمحلی استرآبادی در امامزاده سفیدچاه مدفون است.
46. حاج شیخ حسین، مسلط به زبان عربی که در آخرین سفر به مکه درگذشت و جسدش را به دریا انداختند.
47. ملا محمد مقصودلو استرآبادی.
48. آخوند ملا محمدعلی استرآبادی.
49. ملا محمدتقی استرآبادی، متولد استرآباد که تحصیلات اولیه را در همان شهر گذراند، سپس به اصفهان رفت. مدت 14 سال به ریاست شرعیه در استرآباد اوقات گذراند.
50. ملا محمدرضا استرآبادی.
51. ملا مهدی استرآبادی «بقعه شریفهاش در پهلوی آبانبار، واقع در طرف شرقی مدرسه دربنو استرآباد است.»
52. شیخ نصرالله استرآبادی خلف حاجی میرزا محمدخان شهید مقصودلو استرآبادی، متولد شریفش قریه سرخونکلاته خالصی است. اولاد ذکور این مرحوم 8 نفر بودند، مهمتر و بزرگتر ایشان عالیجاه رفعت جایگاه عبدالصمدخان است. در سال 1289ق، به مرض وبا درگذشت.
53. میرزامحمد مقصودلو استرآبادی اهل سرخونکلاته.
54. شیخ ابراهیم التونی ثم استرآبادی.
55. سیدمحمد مشهور به آقا سیدطاووس تحصیل استرآبادی، در قدمگاه خضر مدفون است.
56. حاج سید مصطفی استرآبادی.
57. حاج سید صادق عقیلی استرآبادی.
58. سید حبیبالله استرآبادی.
59. آخوند ملافتحعلی شاهکویی استرآبادی. مدتی در استرآباد، اصفهان و شیراز گذراند و در مسجد جامع قدیم استرآباد امامت میفرمودند.
60. ملا محمدتقی استرآبادی، متولد محمدآباد، بعد از مدتی از استرآباد به لنگرود رفت.
61. آخوند ملا محمدباقر مشهور بستون. در استرآباد و اصفهان و عتبات عالیات به تحصیل علوم مشغول بود. در مدرسه دارالشفای استرآباد، سالهای دراز اشتغال داشتند و در علم طب و اکسیر با اطلاع بودند. در طرف غربی مسجد جامع دفن شده است.
62. آخوند ملا محمد نصرآبادی استرآبادی، متولد قریه نصرآباد، به عتبات عالیات رفت. در شبستان غربی مسجد جامع اقامت گزید. صاحب اثر تذکرهالواعظین. در واقعه ایشانی استرآباد اسیر طایفه تراکمه گردید. دارای 60 هزار بیت شعر است و در تهران درگذشت.
63. شیخ عبدالکریم استرآبادی، مولدش کربلا و منشأش استرآباد، در خدمت حاجی شیخ نصرالله در استرآباد تحصیل كرد و سپس به عتبات عالیات رفت.
محمدعلی قورخانچی در نخبه سیفیه، علمای استرآباد را به شرح زیر معرفی میکند:
آقا شیخ صفیالله مجتهد، حاج سیدطاهر مجتهد، حاج شیخ محمدحسین، شیخ محمدطاهر، آقا شیخ عبدالکریم، آقا شیخ علی، آقا شیخ حسن جزی، آقا مهدی ولد ارشد، حاجی سیدطاهر مجتهد، آقای سیدعباس علی امام جمعه، آقا شیخ علی شمسالعما، شیخعلی آهنگرمحله، سید ابراهیم شریعت، آقا حسن، آقا نظامالدین.
قورخانچی، روضهخوانها را به شرح زیر نام میبرد:
آقاحسن سلطان نقیب، جناب رئیسالذاکرین، جناب آقاسید قاسم بالاجادهای.
میرزا مسیح مجتهد استرآبادی از چهرههای معروف استرآبادی ساکن تهران در عصر فتحعلیشاه است که در ماجرای سفارت روس، نقش محوری داشته است. شیخ محمدحسین مقصودلو و سید طاهر مجتهد، دو چهرهی مشهور در دوران مظفرالدین شاه هستند که در تقابل با یکدیگر قرار گرفتند؛ شیخ محمدحسین مقصودلو در دفاع از مشروطه و سیدطاهر مجتهد در مخالفت با آن.
از زنان مشهور، فقط از عصمت استرآباد، شاعر نام برده شده است، اما مشهورترین زن این دوران «بیبی خانم استرآبادی» است.
• مظاهر جدید تمدنی
شروع دورهي قاجار اگرچه کاملاً سنتی بود و تفاوت چندانی با جوامع قبل از خود نداشت، اما با ورود ابزارهای جدید و مظاهر جدید تمدنی به ایران و انجام اصلاحات، استرآباد هم از آن بینصیب نماند و آرام آرام ابزارهای نوین در آن رواج یافتند. اوج این تغییرات بهویژه در عرصه سیاسی، نهضت مشروطیت بود که سبب تشکیل انجمن ایالتی و فعالیت گروهها و احزاب شد.
تلگراف، از جمله ابزارهای جدید تمدنی است که در دورهي ناصری وارد ایران شد. لردکرزن که در سال 1889م، از استرآباد بازدید کرد، از تلگراف در استرآباد میگوید. محمدعلی قورخانچی در گزارش خود، خبر از استقرار تلگرافخانه در سردر عالی قاپو میدهد که مشتمل بر سه اتاق بود.
تلفن هم در اواخر قاجار وارد استرآباد شد. وکیلالدوله مقصودلو در گزارش سال 1915م خود مینویسد: «دو نفر از ادارهي تلفن تهران به نام رضاخان و حاجیخان به استرآباد آمده و در این شهر مشغول دایر کردن تلفن شدند.»
اولین مدرسه به سبک جدید، توسط آقا بالاخان سردار افخم، حاکم استرآباد، در ماه محرم سال 1323ق راهاندازی شد که «افخمیه» نام گرفت.
بعدها با تلاش مشروطهخواهان، به ویژه شیخ محمدحسین مقصودلو، این امر شتاب بیشتری گرفت. چنانچه در زمان حکومت امیراعظم، بنا به اصرار شیخ محمدحسین استرآبادی که از پیشگامان نهضت آزادخواهی بود، مدرسهای به نام «امیریه» به مدیریت حبیبالله عاملی تشکیل شد.
اولین ادارهي معارف استرآباد، پس از انتخاب مهدی فرهنگ به مدیریت مدرسه سعادت جرجان در اسفند سال 1299ش، آغاز به کار کرد.
انتشار خبرهایی از دارالمرز استرآباد، از همان آغاز انتشار مطبوعات در عصر قاجار شروع شده بود و نشریاتی هم در این سرزمین توزیع میشد. محمدصدر هاشمی، لیست 1100 نفری از توزیع نشریات عصر ناصری میدهد که 34 نفر آنها در استرآباد ساکن بودند.
اولین تلاش برای انتشار نشریه در استرآباد در سال 1303ش، توسط کربلایی علیاصغر تقیاف، به ریاست جلیله معارف استرآباد با نام «جهان» داده شد که مورد مخالفت قرار گرفت. به رغم تغییر اسم متقاضی و نام نشریه و تأیید اولیه آن در استرآباد، اطلاعی از انتشار آن به دست نیامده است.
در زمان قاجار، نخستین بانک توسط روسها، در استرآباد (بندرگز) راهاندازی شد. ورود ماشین به عنوان یکی از دستاوردهای دنیای جدید، برای اولین بار در سالهای پایانی قاجار صورت گرفت. وکیلالدوله در گزارش سال 1914م خود مینویسد: یک دستگاه اتومبیل 4 نفری از تجار روس به مبلغ 4 هزار منات برای رفت و آمد قراسو و گنبدکاووس خریداری شد و به استرآباد آوردهاند.
همچنین اولین بار واژهی بالان در سالهای پایانی قاجار شنیده و دیده شد. وکیلالدوله در گزارش خود، سخن از آمدن کلنل لاوریچ بابالان و حضور مردم برای تماشا میگوید.
بازی تئاتر و نمایش عکس، تأسيس ادارهي نظمیه و بلدیه هم به شکل نوین و ... در اواخر قاجار در استرآباد اجرا شد.
پینوشت:
1. پولاک در سفرنامه خود مینویسد: «مملکت فعلاً به حاکمنشین یا ولایت تقسیم میشود.» 1.آذربایجان که مرکز آن تبریز است. 2.خمسه که مرکز آن زنجان است. 3.همدان 4.قزوین 5.تهران 6.قم 7.کاشان 8.اصفهان 9.شیراز 10.یزد 11.کرمان 12.ملایر 13.توسیرکان 14.خراسان که مرکز آن مشهد است. 15.عربستان (خوزستان که مرکز آن شوشتر است). 16.کرمانشاه 17.کردستان که مرکز آن سنه است. 18.استرآباد 19.گیلان که مرکز آن رشت است. 20. مازندران که مرکز آن ساری است. 21. بروجرد. (سفرنامه پولاک، ایران و ایرانیان. (1361). ترجمه کیکاووس جهانداری. تهران: انتشارات خوارزمی).
نویسندهي کتاب تقسیمات کشوری هم از استرآباد به عنوان ولایت یاد میکند. (امیر احمدیان، بهرام. تقسیمات کشوری. دفتر پژوهشهای فرهنگی تهران. 1383. ص81). نویسنده کتاب استرآباد در سفرنامههای عصر قاجار، از استرآباد به عنوان ولایت یاد میکند. (گوهری، احسان. (1391). گرگان: نشر پيك ريحان. ص7) ترکمنها هم در زبان خود به ساکنان گرگان (فارسها)، ولایت میگویند.
2. نگارندهي مقاله استرآباد در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی مینویسد: نخستین بار استرآباد در عهد شاهعباس اول (1038-936ق) ایالت خوانده شد (نیستانی، جواد، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی. جلد هشتم). رابینو در سفرنامه خود از استرآباد به عنوان ایالت یاد میکند. (رابينو، ه.ل. (1383). سفرنامه رابینو. (چاپ 4). ص125). چارلز فرانسیس مکنزی نيز در سفرنامهي خود از استرآباد به عنوان ایالت یاد میکند.
…
منابع:
• اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی. (1372). تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه.
• اعتمادالسلطنه. (1367). تاريخ منتظم ناصری (چاپ اول، جلد 3). (تصحيح محمداسماعیل رضوانی). تهران: دنیای کتاب.
• افشار، ایرج. (1351). خاطرات و اسناد ظهیرالدوله (چاپ اول). تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
• بارنز، الکس. (1366). سفرنامه بارنز. (ترجمه حسن سلطانی). مشهد: آستان قدس رضوی.
• بامداد، مهدی. (1363). شرح حال رجال ایران در قرون 14-12 (جلد 4). تهران: کتابفروشی زوار.
• بیات، کاوه، و کوهستانینژاد، مسعود. اسناد مطبوعات 1330- 1286ش (جلد اول). تهران:سازمان اسناد ملی ایران.
• خورموجی، محمدجعفر. (1363). حقایقالاخبار ناصری (چاپ 2). (به کوشش حسین خدیوجم). تهران: نشر نی.
• ذبیحی، مسیحالله. (1386). استرآبادنامه. تهران: امیرکبیر.
• ذبیحی، مسیحالله. (1363). گرگاننامه. تهران: بابک.
• رابینو، یاسنت لویی. (1383). سفرنامه مازندران و استرآباد. (ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی). تهران: علمي و فرهنگي.
• رضاقلیخان هدایت. (1380). روضهالصفای ناصری. (تصحیح جمشید کیانفر). تهران: اساطیر.
• روزنامه اردوی استرآباد. (سند شماره 295001000). سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
• روزنامه ایران. (14ربیعالاول 1298). (شماره 446). مجلد 3. (1374) تهران: انتشارات کتابخانه ملی ایران.
• روزنامه ایران. 6 محرم 1299. شماره 476. ص 3؛ مجلـد 3.
• روزنامه وقایع اتفاقیه. 23 شعبان 1271. نمره 223.
• ریاضی هروی، محمد یوسف. (1372). عینالوقایع. (به اهتمام محمد آصف فکرت). تهران: آموزش انقلاب اسلامی.
• زرگرینژاد، غلامحسین. (1376). روزشمار تحولات ایران در عصر قاجاریه (جلد اول). تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر.
• ساروی، محمدفتحالله بن محمدتقی. (1371). تاریخ محمدی (احسنالتواریخ). (به اهتمام غلامرضا طباطباییمجد). تهران: امیرکبیر.
• ستوده، منوچهر، و ذبیحی، مسیح. (1377). از آستارا تا استارباد (چاپ دوم، جلد 6). تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
• شیبانی، میرزا ابراهیم. (صدیقالممالک). (1366). منتخبالتواریخ (چاپ اول). تهران: علمی.
• صدرهاشمی، محمد. (1363). تاریخ جراید و مجلات ایران (جلد 2، چاپ 2). اصفهان: كمال.
• صفایی، ابراهیم. [بیتا]. یکصد سند تاریخی (جلد 2). تهران: بابک.
• قورخانچی، محمدعلی (صولت نظام). (1360). نخبه سیفیه. (به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان). تهران: نشر تاریخ ایران.
• کرزن، جرج. (1362). ایران و قضیه ایران (جلد اول). (ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی). تهران: علمی و فرهنگی.
• گلی، امینالله. (1366). تاریخ سیاسی اجتماعی ترکمنها. تهران: علم.
• لمبتون، آ. ك. س. (1345). مالک و زارع در ایران. (ترجمه منوچهر امیری). تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
• محمدتقی لسانالملک. (1377). ناسخالتواریخ (جلد 3). (به اهتمام جمشید کیانفر). تهران: اساطیر.
• معطوفی، اسدالله. (1376). تاریخ فرهنگ و ادب و استرآباد. گرگان: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي علوم طبيعي پديده.
• معطوفی، اسدالله. (1374). استرآباد و گرگان. مشهد: درخشش.
• مقدم، محمدباقر. (1389).جایگاه علمی دانشمندان گرگان و استرآباد. در: موسسه فرهنگی میرداماد و رحمتالله رجائی (گردآورندگان)، گلستانه: مجموعه مقالات مربوط به سرزمین جرجان و استرآباد (استان گلستان). (339-235). گرگان: پیک ریحان.
• مکنزی، فرانسیس. (1359). سفرنامه شمال. (ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی)). تهران: نشر تاریخ ایران.
• ملکالمورخین، عبدالحسین. (1386). مرات الوقایع مظفری (جلد 2). (تصحیح عبدالحسین نواحی). تهران: مرکز پژوهشهای مکتوب.
• ملگونف، گریگوری. (1376). کرانههای جنوبی دریای خزر. (ترجمه امیرهوشنگ امینی). تهران: کتابسرا.
• میرزا غلامحسینخان افضلالملک. (1361). افضلالتواریخ (چاپ اول). (به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان). تهران: نشر تاریخ ایران.
• ناظمالاسلام کرمانی، محمدبن علي. (1371). تاریخ بیداری ایرانیان. تهران: امیرکبیر.
• نیستانی، جواد. (1377). استرآباد در كاظم موسوي بجنوردي (زيرنظر)، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (179-175). تهران: مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي.